part58

178 20 1
                                    

Part58:
اهمیتی به حرفم نداد و گفت:زود باش بیا بریم
سوار ماشینش شدم .بوی ادکلن تندی تو ماشینش پیچیده بود که به آدم احساس آرامش می داد.
ازم آدرس رو پرسید و بعد ماشینش رو روشن کرد و استارت زد.بعد از چند ثانیه هری سکوتو شکست و پرسید:خب اون نوارهای صوتی رو برای چی میخوای؟
با ناراحتی گفتم:خودم هم نمیدونم
_وا!منظورت چیه؟چرا گریه میکردی؟باید بگی.
نمیدونم چرا ولی اصلا دلم نمیخواست به خاطر من اونم تو دردسر بیوفته بنابراین گفتم:فقط یکم دلم گرفته بود.خوایتم با توجه به اینکه شما گفتین صداش شبیه منه صداش رو بشنوم.
(نمیخواستم بهش دروغ بگم ولی از طرفی هم دلم نمیخواست آسیب ببینه.)
ادامه دادم:راستی اسمشو میدونین؟
هری:نه ولی اگه بخوای از مادرم می پرسم
من:نه نه نمیخوام بدونم
دیگه چیزی نگفت.وقتی از ماشین پیاده شدم گفتم:آقای استایلز واقعا ممنون !من به شما مدیونم!
لبخندی زد و گفت:کاری نکردم که!دوستا به همین درد میخورن .راستی دیگه منو هری صدا بزن تو برای من، تو برای من(و بعد از چند ثانیه مکث)مثل یه دوست خیلی خوب میمونی!هروقت کارم داشتی بهم زنگ بزن.خداحافظ
_خدانگهدار
زنگ درو فشار دادم.جان درو باز کرد و گفت:کجا بودی؟
من:رستوران
جان:با کی؟
من:با دوستام
جان:کدوم دوستات؟
من:جان چرا اینجوری میکنی؟
جان:النور گفت تو رو دیده که تنها به سرعت از کوچه های پیچ در پیچ این ور و اون ور می رفتی
من:هه!النور هم جاسوس از آب درومد؟به اون چ رلطی داره که من چیکار میکنم مگه فضول یا خبرچینته که بهت گزارش میده
جان:آنالیزا مونترال الان مسئولیت تو با منه پس با من رو راست باش!
من:تنها رفتم رستوران ک یه چیزایی بخورم.بعدم هری استایلز اومد اونجا.ساندویچ مهمونش کردم و بهم چندتا نوار موسیقی قرض داد.راحت شدی؟
جان از تعجب چشماش گرد شد و گفت:دختر منو دست ننداز
من:جان من حقیقتو گفتم
جان خیلی خوشحال شد و گفت:ایولللل این عالیهههه دختر تو خیلی خوش شانسی
من:تازه منو برای تولدش دعوت کرد و ازم خواست ک توام باهام بیای
جان انگار ک از خوشحالی بال درآورده باشه فریاد زد:با کمال میل.وای خدای من باورم نمیشه
و سر از پا نشناخته دست از سرم برداشت و به سمت اتاقش رفت.

story of my lifeWhere stories live. Discover now