part33

241 23 0
                                    

Part33:
جان:خیلی خب انقدر مظلوم نمایی نکن.چقدر میشه؟
من:فقط ۶۰ دلار
جان:چی؟۶۰دلاررررر؟
من:۱۰٪ تخفیف خورده!
جان:ای خداااا،عجب گیری کردما!
کلی غرغر کرد.آخر هم رفت حساب کرد.سوار ماشین که شدیم جان به بیوتی زنگ زد که تا یه ربع دیگه آماده باش و شام بریم رستوران.
بیوتی پرستار خوبی بود ولی یکم پیر شده بود .یه خانم مسن تنها بود ک هیچکس رو نداشت.و من اون رو مثل یکی از اعضای خانواده دوست داشتم.
برای شام یه اسپاگتی با سس تند سفارش دادم.
وسط شام موبایلم زنگ زد.شماره ناشناس بود.با یکم ترس آب دهانم رو قورت دادم و جواب دادم:بله؟
-سلام
-سلام،شما؟
-آنالیزا مونترال من میشل دبیر هنر هستم.
-ا سلام خانوم میشل ببخشید نشناختم.نمیدونستم شماره ی منو دارین
-عزیزم شماره ت تو پرونده ثبت شده از آقای دیوید گرفتم.
-آه بله اصلا حواسم به پرونده نبود
-خب میدونی دختر گلم،آقای دیوید گفت که همه چیز رو برات تعریف کرده ولی متاسفانه برنامه کنسل شده و نمیتونی با گروه وان دایرکشن بخونی!

story of my lifeWhere stories live. Discover now