part39

205 22 0
                                    

Part39:
Written on this walls are the stories that i can't explain...
......
The story of my life
وقتی آهنگ تموم شد.به خودم اومدم و به خانم میشل و اعضای (1d) نگاه کردم.ولی با دیدن اونا شوکه شدم.همه دهانشون باز مونده بود.
با نگرانی گفتم:چیزی شده؟
که ناگهان خانم میشل شروع به دست زدن کرد و گفت:دخترم عالی بود واقعا عالی بود.
بعد از چند ثانیه اعضای (1d) هم برام دست زدند حتی هری!
تا یه دقیقه همه ساکت بودند ولی هری سکوت رو شکست و انگار که گیج شده باشه گفت:مادرم یه سری نوار موسیقی داره که برای مادر مادربزرگش بوده،نمیدونم شاید سال ۱۹۱۵ اینطورا و اون خواننده ش و درواقع اون خانمی که میخونه صداش کپی آنالیزاس.واقعا راست میگم.
نایل گفت:هری! صداش خیلی قشنگه ولی درست نیست اینطوری بهش بگی،ممکنه ناراحت بشه!
زین هم حرف نایل رو تایید کرد.
هری:نه نه حاضرم قسم بخورم صداش کپی اونه حتی میتونم یه روز بیارم بهتون نشون بدم.
خانم میشل بعد از چند ثانیه مکث گفت:خب دیگه!دختر واقعا صدات محشره
و بعد کلی برام توضیح داد که کدوم تیکه ها رو بهتره بخونم و چند دور هم با هم دسته جمعی تمرین کردیم.
بعد از ۲ ساعت از سالن در اومدم البته گروه وان دایرکشن هنوز هم داشتن تمرین می کردن!
شماره ی جان رو گرفتم.اون هم اومد دنبالم.و گفت که این افتخار بزرگ رو برای مادرم تعریف کرده و مادرم هم بهم سلام رسونده و بهم تبریک گفته!
کلی گله کردم که چرا صبر نکرده تا با هم به مادرم زنگ بزنیم ولی هزارتا بهونه درآورد که منو به کلی پشیمون کرد.
ناهار بیوتی کلی تدارک دیده بود و از اینکه نمیتونست با ما به کنسرت بیاد کلی معذرت خواهی کرد و گفت که صدای موسیقی بلند برای میگرن(سر درد) اش خوب نیست.
بعد از ناهار با اینکه هیچ حوصله نداشتم ولی یه نگاهی به درسام انداختم و تمرین های ریاضی ام رو حل کردم.
ساعت حدودای ۶ عصر بود که زنگ در به صدا در اومد.اممم...ما که مهمون نداشتیم.با ترسی که دلیلش رو نمی فهمیدم به سمت در رفتم و آروم دستگیره در رو چرخوندم و در باز شد.

story of my lifeWhere stories live. Discover now