part56

155 17 1
                                    

Part56:
دنیل گفت:میخواستم از تو بپرسم.این کتاب قدیمی رو از انباری کتابخونه ی مدرسه پیدا کردم.
سرم گیج می رفت.با حال بدی از دنیل خداحافظی کردم و از مدرسه بیرون اومدم.
توی راه النور رو دیدم ولی راهمو عوض کردم و از مسیر فرعی به راه افتادم.
نمیتونستم افکارم رو کنترل کنم.من باید بفهمم که اینا چه معنی میده.مارتا مونترال دیگه کیه؟چرا فامیلی اش مثل مال منه.
برای اینکه یکم آروم بشم به یه رستوران کوچیک رفتم و یه ساندویچ مک دونالد با سس فراوان سفارش دادم.
به جان هم اس ام اس دادم که نگران نباشه من با دوستام رفتم بیرون.اگرچه هیچکس باهام نبود.
که جان بهم زنگ زد.گوشی رو برداشتم :بله؟
جان:آنالیزا کجایی؟
من:لازم نیس نگران باشی من با چند تا از دوستام اومدیم بیرون ناهار بخوریم.
جان:باشه النور هم هست؟
من:نخیر نیست
جان سرفه ای کرد و گفت:اوه باشه ولی تا قبل از ساعت 5 خونه باش!
با خونسردی گفتم:خیلی خب فعلا
و گوشی رو قطع کردم.یکم با گوشی ام ور رفتم تا ساندویچم آماده شه نمیدونم چی شد ولی غرورمو کنار گذاشتم با هری استایلز تماس گرفتم.
چند تا بوق خورد تا بالاخره گفت:سلام آنالیزا
با صدایی گرفته گفتم:سلام
_چیزی شده؟
با ناراحتی ادامه دادم:ببخشید که مزاحمتون شدم ولی آقای استایلز میشه لطفا اون نواری رو که اون شب بهش اشاره کردین و گفتین صدای خواننده اش شبیه منه رو بهم قرض بدین؟
کمی مکث کرد و گفت:راستش باید مامانمو راضی کنم!البته میتونم راضیش کنم.خب حالا برای چی میخوای؟
من:اوه هیچی اما برام خیلی مهمن
هری:باشه ولی کی بهت بدم؟
من:نمیدونم هروقت تونستین اگه میشه روز تولدتون برام بیارینش
هری:باشه راستی من یادم رفت بگم خوشحال میشم اگه برادر بزرگترت هم بیاد.
میدونستم جان از خوشحالی میمیره برای همین دیگه حرفی نزدم.
دل تو دلم نبود که هرچی زودتر ازش نوارهای صوتی رو بگیرم.بنابراین بعد از چند ثانیه مکث گفتم:آقای استایلز شما الان لندن هستید؟
_بله چطور؟
اشک روی گونه ام رو پاک کردم و گفتم:همینطوری
انگار که متوجه شده باشه گفت:داری گریه میکنی؟
من:اوه نه
هری:چرا داری گریه میکنی کجایی؟
من:چطور؟
خیلی جدی گفت:گفتم کجایی؟
من:تو رستوران کوچیک مک دونالدم
هری:باشه بذار نوارها رو از مامانم بگیرم الان میام
من:چی؟
هری:فعلا!
واییییی من باورم نمیشه یعنی...

story of my lifeWhere stories live. Discover now