part77

144 26 9
                                    

Part77:
اون مرد بعد از اون روز دائم به خونه ی ما میومد
مادرم هم روز به روز سرد تر میشد سردتر و سردتر
همه چیز تغییر کرد و فقط من بودم که اون اتفاقا رو با چشمای خودم میدیدم.زندگی مون سیاه و تاریک شد. مادرم روز به روز رفتارش با من بدتر و بدتر میشد.تا وقتی که من اولین کتک زندگیمو خوردم. اون روز رو یادم نمیره تقریبا ساعت 9 شب بود و من از ترس در حال سکته کردن بودم.روز خیلی افتضاحی بود از مدرسه به خونه اومد. خسته و گرسنه بودم و مامانم خونه نبود. ترسیدم ولی سعی کردم خودمو با بازی کردن مشغول کنم. وسط بازی خوابم برد.وقتی بیدار شدم ساعت حدودای 8 بود و خونه تاریک شده بود. من تا ساعت 9 زیر پتو به خودم لرزیدم و سکسکه کردم.
ساعت 9 مادرم و اون مرد مثلا خیر به خونه اومدن و من پریدم بغل مادرم و مادرم هم منو دعوا کرد و محکم زد تو صورتم چون معلوم بود عصبانیه.اما مادر مهربون من اینجوری نمیکرد شاید تسخیر شده بود.اونجا بود که دلم واقعا میخواست پدرم کنارم باشه و دلم به معنای واقعی بعد از 4 سال نبودش براش تنگ شد.وقتی 3 سالم بود تصادف کرده بود اما شاید هم اتفاقی نبوده باشه...بگذریم اون شب تا صبح تو اتاقم گریه کردم.
با صدای جیغ وحشتناکی از خواب پریدم...
به سمت اتاق مادرم دویدم:
اون: تو...تو یکی از اون همزاد های لعنتی هستی که نمیذاری من به آرامش برسم. تو همون آشغالی هستی که بیشتر از همه برای کشتنت زحمت کشیدم.توی لعنتی نمیذاری من کامل تبدیل به جن بشم. هه اگه می بینی با دخترت کاری ندارم به خاطر اینه که اون جزء همزادا نیست.اون اصلا ذره ای شباهت به تو نداره اون میتونه زنده بمونه!
مادرم لباش خونی بود و هرازگاهی خون بالا میاورد.ولی من هنوز به زنده بودن مادرم امیدوار بودم و شک داشتم.یه چاقو تو دستاش بود.اون خونایی که دور مادرمو گرفته بود.من از لای در همه چیزو می دیدم.
_من باید همه ی همزادا رو بکشم تا بتونم کامل جن بشم و این دنیای کوفتی شما رو برای همیشه ترک کنم و با خیال راحت به زندگی جنی خودم ادامه بدم هه مهربونیه که آدما رو نابود میکنه مارتا مونترال احمق...
بعد از اون جلوی چشمای من چاقو رو در شکم مادرم فرو کرد.مادرم حتی نتونست جیغ بزنه ولی من به جاش جیغ زدم.
اون برگشت به سمتم و با اون چشمای وحشتناکش بهم خیره شد و به سمتم اومد.
من وقتی چشمامو باز کردم دیگه نه مادر داشتم، نه برادر و نه زبون...
____________________________________
خب سلام به دوستای گلم!
بچه ها اگه داستانمو دوست دارید ووت و کامنت بذارید به جان خودم جوهر گوشیتون تموم نمیشه😂
من واقعا خوشحال میشم ک نظراتتون رو بدونم
و در ضمن فن فیک جدید در راهه و قسمتای بعدی این یکی هم آمادن اما تا ووت ها و کامنتا بالا نره نمیتونم زود به زود آپ کنم.
همتونو دوست دارم💓
ووت و کامنت فراموش نشه😒

story of my lifeTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang