د.ا.ن نایل
هری 15 بار توی نیم ساعت گذشته بهم زنگ زد و هر بار 20 ثانیه حرف زد و قبل این که من چیزی بگم قطع کرد...
یا این که یه سوال احمقانه پرسید و وقتی من بهش گفتم احمقانه است و بهش فکر نکنه دوباره قطع کرد و بعد از چند دقیقه دوباره زنگ زد...تقریبا 2ساعت دیگه با لویی قراره شام بره بیرون و باهاش حرف بزنه....
خیلی استرس داره...
که نمیدونم.... ولی امیدوارم طبیعی باشه....
منم یکم نگرانم...
امیدوارم همه چی خوب پیش بره...
حتی اگه قراره ردش کنه حداقل کاشی یه جوری نگه که دلش بیشتر از این بشکنه...
به اندازه کافی شکسته شدن هری رو توی این سال ها دیدم...
هر بار که لویی یه پسر رو میبوسد... یا با یکی میومد و میگفت دوست پسرش... یا از سکس هاش حرف میزد...
یا رفتار ها و علایق هری رو مسخره میکرد...
و بالاخره قراره امشب تموم بشه...
ماجرای لویی و هری یه بار برای همیشه تموم میشه...او فاککککک...
دوباره هری... این بار جوابش رو نمیدم...گوشی به زنگ خوردن ادامه داد.... اوکی نمیتونم جوابش رو ندم...گناه داره...
گوشی رو وصل کردم و بلافاصله قبل این که چیزی بگم شروع کرد به حرف زدن:
_نایل یه موقعیت اضطراری داریم اینجا.... یعنی در واقع دوتا...
اولیش اینه که جولی برداشته تویی یه رستوران رمانتیک برامون میز رزرو کرد... که خب خیلییییی وحشتناک و احمقانست به محض این که وارد بشه میفهمه که من روش کراش دارم..._نایل :خب بفهمه... اصلا تمام هدف این قرار اینه که اینو بفهمه....
_هری:آره ولی میخوام خودم بهش بگم نه در و دیوار یه رستوران لعنتی...
_اوکی پس کنسلش کن یه رستوران معمولی میز رزرو کن...
_ایده خوبیه... چرا به مغز خودم نرسید...
_چون همچین چیزی نداری...
دستم رو با کلافگی کشیدم رو صورتم و گفتم:
_دومیش چیه؟!
_دومی چی...
_گفتی دوتا مورد اضطراری داری...
_اااا آره راست میگی...وای دومی...
چی باید بپوشم؟!؟_لباس...
_جدی؟!؟ من میخواستم با مایو برم رستوران...
_فکر بدی هم نیست... شاید بتونی اینجوری مخش رو بزنی...
_فاک یوووو نایل من دارم از استرس آب میشم...3بار رفتم حموم از بس عرق کردم از استرس...
خندیدم و گفتم:
_فاین...هری...گوش کن... این اولین باری نیست که داری تنهایی با لویی میری بیرون درسته؟!؟
_درسته....
_1000 بار تا حالا باهاش تنهایی رفتی بیرون...
خب پس سعی کن مثل همیشه باشه...
عادی... همونطوری که دفعه های قبلی رفتار میکردی رفتار کن... همونجوری لباس بپوش...
YOU ARE READING
HELP Me!!!!
FanfictionWe do this... together.. We lie... We play our part... We fight We kill... To protect eachother cause eachother all we have... ما این کارو باهم انجام دادیم... ما دروغ گفتیم... نقشمون رو بازی کردیم.. جنگیدم... ما آدم کشتیم... تا از همدیگه محافظت کنی...