د.ا.ن سوم شخص
ساعت 7ونیم بود...
هری و لویی و لیام و نایل توی حیاط مدرسه نشسته بودن..زین که تازه رسیده بود رفت سمتشون و بعد از سلام کردن گفت:
_پس شان کجاست؟؟
_نایل: تا صبح از هیجان این که بالاخره میتونه یه ضربه به کانستر بزنه خوابش نبرد... و بلافاصله بلند شد تا با مامان و باباش بره کلانتری...
زین چشماشو چرخوند و گفت :
_لعنتی... بهش گفتم نباید حرکت عجولانه ای انجام بدیم....
نایل شونه هاش رو انداخت بالا و گفت:
_منم بهش گفتم... ولی خب گوش نکرد... میگفت این حس درستی بهش میده و میخواد انجامش بده...
زین به لیام نگاه کرد که هنوز از چهره اش مشخص بود که خیلی عصبی...
و بعد به لویی و هری که داشتن چرت میزدن نگاه کرد و خندید و گفت:
_شما دوتا چرا این شکلی اید؟؟؟
_لویی:واقعا سوال پرسیدن داره...؟؟! دیشب کلا دو ساعت تونستیم بخوابیم...
زین خندید و اومد یه چیزی بگه که همون موقع از دور دنیل رو دید لبخندش از بین رفت و بعد همینجوری که به دنیل نگاه میکرد گفت:
_من.... باید برم گایز... میبینمتون...
و بعد خیلی سریع دوید سمت دنیل...
لیام و بقیه پسرا برگشتن نگاش کردن و وقتی دیدن دوید سمت دنیل هری با حسرت گفت:
_هی.... کاش منم یه دوست پسر داشتم اینجوری میدویدم سمتش...
اونا از دور داشتن دنیل و زین رو میدیدن که داشتن باهم حرف میزدن...و فقط از اون زاویه چهره دنیل رو میدیدن....
لیام که داشت نگاشون میکرد یه لبخند کوچیکی زد و گفت:
_دعواشون شده...
_نایل :تو از کجا میدونی...
_لیام:مشخصه... دنیل عصبی...
لویی به دنیل نگاه کرد و بعد به لیام نگاه کرد و گفت:
_تو چرا از این موضوع خوشحالی حالا؟!
لیام شونه هاشو انداخت بالا و گفت:
_از دنیل خوشم نمیاد..... زین... میتونه خیلی بهتر از اون رو گیر بیاره...
_نایل:هر چی... تو آخرین نفری که حق داری راجب زندگی شخصیش نظر بدی...
هری و لویی و حتی خود لیام هم از این حرف نایل و لحن جدیش تعجب کردن...اون هیچ وقت با لیام اینجوری حرف آنقدر جدی و عصبی حرف نمیزنه...
ولی چیزی نگفتن...____________
زین رفت سمت دنیل و وقتی یکم مونده بود برسه بهش صداش زد تا وایسته...دنیل برگشت و زین رو نگاه کرد...
و صورتش قشنگ مشخص بود که ناراحت و طلبکاره....و خب زین خوب میدونست که نمیتونه سرزنشش کنه...
زین رسید بهش و چون دویده بود یکم نفس نفس میزد و همونجوری به دنیل نگاه کرد و گفت:
ВЫ ЧИТАЕТЕ
HELP Me!!!!
ФанфикWe do this... together.. We lie... We play our part... We fight We kill... To protect eachother cause eachother all we have... ما این کارو باهم انجام دادیم... ما دروغ گفتیم... نقشمون رو بازی کردیم.. جنگیدم... ما آدم کشتیم... تا از همدیگه محافظت کنی...