د.ا.ن نایل:دوست نداشتم تنهاش بزارم...
ولی من تازه باهاش اشنا شده بودم کار زیادی نمیتونستم براش بکنم...فکر کردن بهش هم ترسناک...باورم نمیشد اون مرده بود...اونم انقدرترسناک...
این خیلی داستان غم انگیزی بود..دلم برای شان میسوخت میتونستم بفهمم چقدر شرایطش سخته...
رفتم خونه و تا صبح نتونستم یه ثانیه هم بخوابم و همش به این فکر میکردم که شان الان چه حالی داره و کجاست؟؟؟
اونم مطمئنا تا صبح نمیخوابه و به خواهرش فکر میکنه...چرا باید یکی بخواد خواهرش رو بکشه؟؟
تا صبح فکر کردم و بعد اماده شدم و رفتم دبیرستان...
رفتم تو کلاس بچه ها همشون داخل بودن و با دیدنم سریع اومدن سمتم و میخواستن درباره دیشب بدونن اونا احتمالا اخبار رو شنیده بودن...
و فهمیدن خواهرش مرده...
کیفم رو انداختم رو میز و بدون اهمیت بهشون رفتم سر جام نشستم....هری:نایل؟؟؟تعریف کن چی شده...توخوبی؟؟
-چی باید تعریف کنم...خبر مرگ خواهرش رو شنید و رفت...همین...
الان واقعا حوصله حرف زدن ندارم....اون ساعت رو سرکلاس گذروندیم و بعد تو حیاط نشسته بودیم...
-هری:فکر نکنم امروز اومده باشه...
لیام:خواهرش کشته شده احمق...معلومه که نمیاد...
-لویی:خیلی اتفاق شوکه کننده میتونه باشه پسر...جسدش رو توی یه منبع آب پیدا کردن..
ترسناکه... (that's really freaking)
داشتم اطراف رو نگاه میکردم که یهو شان رو دیدم که با دو چرخه از دور داشت میومد تعجب کردم و نگاش کردم...چجوری میتونه الان بیاد مدرسه...
لویی و هری و لیام که متوجه صورت متعجب من شدن برگشتن و شان رو دیدن:-لیام:وات د هل؟؟
شان بلافاصله تا رسید دم مدرسه دوچرخه رو ول کرد و به سریع ترین شکل ممکن ازش پیاده شد و همونجا انداختش...
و با عصبانیت رفت سمت یکی از پسرای که اونجا وایستاده بود و داشت با یکی از دخترا حرف میزد...
با عجله رفت سمتش و وقتی بهش رسیدی یه مشت محکم زد تو صورتش...
طوری که پخش زمین شد و جیغ اون دختره کل حیاط رو پر کرد...-هری:ووووووو وووو ووو چه مرگشه؟؟؟
با لگد زد تو شکم پسره که رو زمین افتاده بود...
از سر جام بلند شدم و رفتم سمتش...بچه ها هم دنبال من اومدن...شان داشت به زدنش ادامه میداد و انگار هیچ صدای رو نمیشنید...عصبی بود...
و اینو از چشمای قرمزش و قدرت عجیبی که پیدا کرده بود میشد دید.....
KAMU SEDANG MEMBACA
HELP Me!!!!
Fiksi PenggemarWe do this... together.. We lie... We play our part... We fight We kill... To protect eachother cause eachother all we have... ما این کارو باهم انجام دادیم... ما دروغ گفتیم... نقشمون رو بازی کردیم.. جنگیدم... ما آدم کشتیم... تا از همدیگه محافظت کنی...