د.ا.ن نایل
از خواب بیدار شدم و اولین کاری که کردم این بود که گوشیم رو چک کنم...
منتظر خبر هری بودم...
ولی هیچ خبری ازش نبود...
استرس گرفته بودم...
میترسیدم لویی چیزی بهش گفته باشه و اونم بزنه به سرش و کاری دست خودش بده...
سریع بلند شدم و آماده شدم و رفتم مدرسه...
هری نشسته بود روی صندلی همیشگی تو حیاط...خداروشکر...
حالش به نظر خوب میومد...
سرش تو گوشیش بود و متوجه اومدن من نشد...وقتی رسیدم بهش سرشو آورد بالا و بهم نگاه کرد و با لبخند گفت:
_هی... صبح بخیر...
با چشمای گرد و صورت پر از سوال نگاش کردم و گفتم:
_خب چی شد؟!؟
_چی؟؟
_هری میزنمتااا بگو ببینم چی شد از دیشب تا حالا دارم از استرس میمیرم...
_آهان... لویی رو میگی... هیچی خیلی خوب بود... باهم شام خوردیم بعد رفتیم کلاب... وقتی برگشتم خونه آنقدر مست بودم که نتونستم بهت زنگ بزنم...
_خب؟!! این یعنی جوابش مثبت بود؟؟
هری از جاش بلند شد و کیفش رو برداشت و یه دونات دستش بود و داشت میخورد و گفت:
_نه نه... اصلا بهش نگفتم...
تعجب کردم...
نگه اش داشت و برگشتم نگاش کردم و گفتم:_یعنی چی بهش نگفتی!!!!!!؟؟؟
_یعنی نگفتم...موقعیتش پیش نیومد...
_تنها کاری که باید میکردی این بود که بهش بگی... بعد داری میگی موقعیتش پیش نیومد؟!؟!!؟
وای هری آخرش از دست کارای تو خودمو میکشم...هری خیلی ریلکس بود و من داشتم حرص میخوردم و گفتم:
_دوباره اینکارو نکن... چند ساله داری توی این وضع زندگی میکنی... باید تغییرش بدی...باید بهش میگفتی... یه بار برای همیشه این موضوع تموم میشد...
خسته نشدی از بس تو ابهام زندگی کردی؟!؟؟
اگه انجامش میدادی الان میفهمیدی و میتونستی به زندگیت ادامه بدی...هری یهو از حالت ریلکس در اومد و با لحن تقریبا بلند گفت:
_نایل تو متوجه نیستی.. دیشب من تایم خیلی خوبی رو با لویی داشتم...خیلی خوب....
و نمیخواستم با گفتن حقیقت خرابش کنم..._خرابش کنی؟!
یعنی داری میگی تو مطمئنی جواب اون نه؟!؟هری یکم مکث کرد و گفت:
_آره... ببین لویی فقط منو به چشم دوستش میبینه... من نمیتونم هیچ وقت چیز بیشتری براش باشم...درسته این دردناکه ولی خب... حداقل بهتر از هیچیه...
با گفتن احساسم بهش فقط باعث میشه که دیگه نتونم دوستش هم باشم...
و این آخرین چیزیه که من میخوام...
YOU ARE READING
HELP Me!!!!
FanfictionWe do this... together.. We lie... We play our part... We fight We kill... To protect eachother cause eachother all we have... ما این کارو باهم انجام دادیم... ما دروغ گفتیم... نقشمون رو بازی کردیم.. جنگیدم... ما آدم کشتیم... تا از همدیگه محافظت کنی...