د.ا.ن سوم شخص
زنگ در خونه رو زد...
و بعد چند با مشت کبوند به در...تا بالاخره اومد درو باز کرد...لیام همینجوری دستش رو گرفته بود به چار چوب و به زور روی پاهاش وایستاده بود....
وقتی درو باز کرد همینجوری نگاش کرد و
و اون دم در با دیدن سر وضع لیام کپ کرده بود و وایستاده بود...چند بار سرفه کردو به سختی گفت:
_هی.... م... مهمون نمیخوای...؟!
همینجوری هنگ داشت لیام رو نگاه میکرد...
و بعد وقتی زبونش باز شد... موهاش رو زد کنار و گفت:
_او مای گاد...!؟!! چه اتفاقی برات افتاده؟!
به سختی نفسمو دادم بیرون...
و گفتم:_فکر کنم دارم از حال... میرم... می... میشه بعدا... به سوالت... جواب بدم؟!
و بعد دیگه نتونست خودش رو نگه داره... و داشت میفتاد که اومد جلو و سریع زیر بغلش رو گرفت...و کمکش کرد و
و به سختی بردش داخل...نشوندش رو مبل و رفت درو بست...
لیام سرش رو تکیه داد به مبل و چشماش رو بسته بود و نفسش با صدا میداد بیرون...
سوفی که حسابی وحشت زده و نگران شده بود با اون سر و وضع لیام اومد سمتش و از نزدیک به زخماش نگاه کرد و گفت :
_ هولی فاک... چه اتفاقی افتاده؟!!برای چی اومدی اینجا؟!!
لیام نفسشو داد بیرون و به.. سختی و بریده بریده گفت:
_نم... نمیدونستم دیگه... کجا برم...
ن.... نم.... نمیخواستم....برم پیش جیمز... او... اون کم... کمکم نمیکنه... احتمالا خوشحال هم... میشه.... که اینجوری ببینتم...لیام که حسابی لب و دهنش و گلوش طمع خون گرفته بود و خشک شده بود چشماش رو باز کرد و به سختی گفت:
_م... میشه... یه... نوشیدنی.... برام بیاری؟؟
سوفی که همچنان چهره اش هنگ بود رفت و یه لیوان آب تو آشپزخونه آورد و گرفت سمت لیام..
لیام بلند شد و به لیوان آب نگاه کرد و بعد به سوفی ذل زد و اون گفت:
_وات؟!!
_د.... دارم... اینجا میمیرم.... بعد تو آب برام میاری؟!!
_خب چی باید میاوردم؟!!
_نمیدونم.... یه... نوشیدنی واقعی.... یه چیز قوی...
که یکم دردم کم بشه...سوفی چشماش رو چرخوند و رفت و یه بطری ویسکی برام آورد...
لیام یکم ازش سر کشید...
سوفی اومد سمت لیام و به صورتش و دستاش نگاه کرد و گفت:
_فاک... خیلی اوضاعت داغونه....
باید بری بیمارستان..._ن... نمیتونی خودت.... یه کاریش بکنی...؟!
YOU ARE READING
HELP Me!!!!
FanfictionWe do this... together.. We lie... We play our part... We fight We kill... To protect eachother cause eachother all we have... ما این کارو باهم انجام دادیم... ما دروغ گفتیم... نقشمون رو بازی کردیم.. جنگیدم... ما آدم کشتیم... تا از همدیگه محافظت کنی...