د.ا.ن سوم شخص
لیام رفت دم مدرسه و سوار ماشین هری شد...
و راه افتاد همینجوری که داشت رانندگی میکرد...
با سرعت بالا زیر لب به روی کانستر فحش میداد....درست فکر نمیکرد...
خیلی عصبی و نگران بود....
میخواست از زین محافظت کنه ولی بدتر اونو توی خطر قرار داد...
خودش هم متوجه نبود چرا انقدر نگران زینه...!!!
فکر میکرد همه اینا تظاهر....
حتی خودش هم فکر میکرد فقط دنبال یه رابطه یه شبه با زین...!!!!
ولی انگار زین ناخداگاه براش مهم شده بود...!!!!
و کنترل کردن رفتارش براش سخت بود...!!
درست فکر نمیکرد...
و با سرعت بالایی رانندگی میکرد درگیر بود بدون این که کامل فکر کنه یه ایده ای اومد تو سرش نمیدونست جواب میده یانه....گوشیش رو برداشت و به روی زنگ زد...
چند تا نفس عمیق کشید تا آروم باشه و نگرانیش رو نشون روی نده.. چون کافی بوداون بفهمه زین براش مهمه... از اون به بعد به عنوان اهرم فشار برای لیام استفاده میکرد ازش... و نمیخواست همچین ريسکی رو بکنه...
زنگ زد و بعد از چندتا بوق خوردن جواب داد:_بهت گفته بودم به من زنگ نزنی....!!!
لیام با عصبانیت گفت:
_زین کجاست؟؟؟
_منظورت همون پسره است؟!! زین... نمیدونستم اسمش اینه...
_روی... آدم اشتباهی رو گرفتی... اون دوست پسر شان نیست.... شان اصلا دوست پسر نداره....!!!
باید همین الان ولش کنی.... و.... لطفا!!!! لطفا....!!!
دیگه بهش آسیب نزن...._هر کی که هست برای شان مهمه... بهم گفتن حسابی نگران شده...
_تو پیامت رو رسوندی... شان به اندازه کافی ترسیده.... ولش کن...
_تو چرا انقدر برات مهمه؟؟
_زین برای من اهمیتی نداره.... ولی بابای اون آدم مهمی تاجار بزرگی.. راجر ملک....حتما اسمش رو شنیدی...؟!
روی مکث کرد و گفت:
_ملک.... این پسر راجر ملک!!!
_آره.... بهتره هر چی زودتر ولش کنی... مگه نه خانواده اش نگران میشن و میرن سراغ پلیس...
روی مکث کرد و هیچی نگفت و لیام با نگرانی گفت:
_روی...؟!!!!
_آدرسو برات میفرستم.... برو دنبالش...!!
و بعد گوشی رو قطع کرد....
لیام یه نفس عمیق کشید...
و سریع وقتی روی آدرس رو فرستاد با سرعت دور زد و رفت دنبال زین....نمیدونست باید به زین چی بگه که اون از کجا فهمیده و اونجا چیکار میکنه....
ولی الان فقط براش مهم بود که بره دنبال زین و مطمئن بشه حالش خوبه....
هر چند که مطمئن بود خوب نیست...
YOU ARE READING
HELP Me!!!!
FanfictionWe do this... together.. We lie... We play our part... We fight We kill... To protect eachother cause eachother all we have... ما این کارو باهم انجام دادیم... ما دروغ گفتیم... نقشمون رو بازی کردیم.. جنگیدم... ما آدم کشتیم... تا از همدیگه محافظت کنی...