After Party...!

99 20 49
                                    

د.ا.ن سوم شخص

گوشی هری که مدام پشت سر هم زنگ می‌خورد تقریبا همشون رو از خواب بیداره کرده بود...
هر چند که نور مستقیم خورشید هم بی تاثیر نبود...

لیام همینجوری که اخم توی صورتش بود با چشمای نیمه باز   سرشو آورد بالا و تیشرتش که کنارش بود رو برداشت و پرت کرد سمت هری که روی صندلی راننده جلو خواب بود...

و با غر گفت :

_قطع کن دیگه اون لعنتی رو...!!

ولی تاثیری نداشت...

لویی هم که رو صندلی جلو خواب بود بیدار شد و همینجوری که چند بار پلک میزد  دست کشید روی صورتش تا سر حال بشه و  گوشی هری رو از توی دستش برداشت و جواب داد بلافاصله که گوشی رو جواب داد جولی با نگرانی گفت:

_وای خداروشکر... از صبح 10 بار بهت زنگ زدم...!!!!کدوم گوری بودی؟!

لویی با همون حالت خواب آلودگی گفت:

_منم... لویی..!

جولی با نگرانی گفت:

_هری کجاست؟! خوبه؟!

_آره... نگران نباش...همینجاست...خوابیده...

_شما کجایید؟!!

لویی اطرافش رو نگاه کرد...

توی ساحل لب دریا بودن...
حتی خودش هم یادش نمی اومد چطوری به اینجا رسیدن...!

بعد از یکم مکث گفت:

_هیچ ایده ای ندارم...!فقط میدونم لب دریاییم...

قبل این که جولی جواب بده لیام بلند طوری که جولی هم از اون طرف تلفن شنید گفت:

_لویی خفه میشی یا خودم خفت کنم...!!!

جولی با عصبانیت گفت:

_همین الان پاشید برید خونه تا بیشتر از این کار دست خودتون ندادید... جیزز..!! حتی یه روز هم نمیشه تنهاتون گذاشت...!!!
به لیام هم بگو من میدونم با اون...
من و رز داشتیم از نگرانی سکته میکردیم...!

لویی با خواب آلودگی گفت:

_باشه... بهش میگم...

و بعد گوشی رو قطع کرد...

همینجوری با تعجب و گیجی اطراف رو نگاه می‌کرد و گفت:

_ما چطوری اومدیم اینجا؟!؟

زین که رو صندلی عقب کنار لیام خواب بود با موهای ژولیده و بهم ریخته بلند شد و همینجوری که چشماش رو می‌مالید گفت:

_آخرین چیزی که من یادمه این بود که داشتیم شیشه های یه خونه رو میشکستیم...!

لویی برگشت و به زین نگاه کرد و بعد با حالت چندش گفت :

_اوه گاد...!!!لطفا نگو که شما دوتا اینجا سکس کردید در حالی که من این جلو خواب بودم!!!!!

لیام که دیگه نمیتونست بخوابه با اخم و بد اخلاقی سر صبحش بلند شد نشست و تیشرتش رو از رو صورت هری برداشت و گفت:

HELP Me!!!! Where stories live. Discover now