د.ا.ن سوم شخص
سوفی و لیام جلوی در خونه سوفی وایستاده بودن و داشتن آبجو میخوردن و حرف میزدن...
لیام همه چی رو به سوفی گفت و سوفی حسابی شوکه شده بود از این که زین همه چی رو فهمیده...!!!!آبجوش رو از جلوی لبش آورد پایین و همین جوری که دستش بود با چشمای که هنوز از حالت معمولی باز تر بود گفت:
_واو... باورم نمیشه اون توی خونم میکروفون گذاشته....!!!!!!
میتونم ازش شکایت کنم...لیام بهش چشم غره رفت...
وبا چهره ای که از همون شب نفرین شده شکل مرده ها بود نگاش کرد...و سوفی سرشو چرخوند و گفت:
_اصلا کجا گذاشته؟!؟
_نمیدونم.... ولی باید توی خونه تو باشه... چون فقط حرفای که من اون شب توی خونه تو باهات زده بودم رو شنید اگه به من وصل کرده بود باید زودتر از اینا میفهمید... چون تو این مدت با شگنر... و کانستر حرف زده بودم...
لیام فکر میکرد میکروفن توی خونه سوفی برای همین اومده بودن بیرون حرف میزدن....
در حالی که هدفون سوفی هنوز دور گردنش بود...
و زین داشت این حرفاشون رو هم میشنید...!!!سوفی سرشو با کلافگی تکون داد و گفت:
_نمیدونم حتی چرا انقدر تعجب کردم... معلومه دیگه کسی که تو عاشقش میشی حتما عین خودت دیونه است...
لیام دوباره بهش چشم غره رفت و سوفی شونه هاش رو انداخت بالا و گفت :
_چیه خب مگه دروغ میگم!!!!!
کدوم آدم عاقلی همچین کاری میکنه...!!!_اون یه هکره!!!!! و یه آدم فضول لعنتی...
این که اینکارو کرده عجییب نیست...
عجیب اینه که من بهش فکر نکرده بودم...!!!!سوفی یکم مکث کرد و بعد نفسشو عمیق داد بیرون و گفت:
_خب... حالا چیکار میخوای بکنی؟!!؟؟
لیام توی ناامیدترین حالت ممکنش بود...
و یه سیگار روشن کرد و یکم ازش کشید و همینجوری که به دیوار خونه سوفی تکیه داده بود گفت:_نمیدونم...
_سوفی:فکر میکنی زین واقعا بتونه یه راهی پیدا کنه که خودش و شان رو نجات بده...!!!!؟!
لیام یکم مکث کرد و گفت:
_اون... خیلی باهوشه...
ولی... فقط توی دو روزی که مهلت داره...!!!
فکر نمیکنم.... مگه این که معجزه بشه...._پس میخوای چیکار کنی... نمیتونیم که همینجوری بزاریم کانستر بیاد و هر سه تاتون رو بکشه....!!!!!
لیام یکم مکث کرد... سیگارش رو انداخت و خاموش کرد و گفت:
_فعلا که اوضاع شان با وجود افراد شگنر خوبه...
تا امشب صبر میکنم....
شاید تونست فکری بکنه....
اگه نتونست... یا فکر کردم ایده اش جواب نداد...
برمیگردم سر همون نقشه خودم...

YOU ARE READING
HELP Me!!!!
FanfictionWe do this... together.. We lie... We play our part... We fight We kill... To protect eachother cause eachother all we have... ما این کارو باهم انجام دادیم... ما دروغ گفتیم... نقشمون رو بازی کردیم.. جنگیدم... ما آدم کشتیم... تا از همدیگه محافظت کنی...