Sorry💘:
#پارت_پنجم
پارت پنجم:
خب حالا باید به دنبال اتاقم بگردم!
اینجا سه تا اتاقه !کدوما اتاق منه؟؟
😕
جلوتر رفتم و در اتاق اولی رو باز کردم.وایی خدای من اینجا که از اون بیرون هم بهم ریخته تره!😱 شتر با بارش اینجا گم میشه!😳 روی زمین کاغذ هایی که روشون نت های موسیقی نوشته شده بود ریخته بود و کلی لباس این ور و اون ور ولو شده بود!
گوشه اتاق یک تخت دو طبقه بود.به سختی خودم و به کنار تخت کشوندم و روی طبقه ی پایینیش نشستم آخه مگه میشد روی زمین این اتاق که کلی آت آشغال روش ریخته بودن راه رفت؟؟؟😐 یعنی اینجا میتونه اتاق یک سوپراستار باشه؟؟
😕
داشتم اوضاع اتاق و آنالیز میکردم که یکدفعه یک دست از طبقه بالایی تخت جلوی صورتم آویزون شد!!
😳
از ته سرم یک جیغ بنفش کشیدم که خودمم کر شدم!😱😱 آخه خیلی ترسیده بودم!
از شدت جیغ زیبای من یک پسر که مطمئنا صاحب اون دست بود از بالای تخت...
شترق...!!!افتاد روی زمین!!!
😨😰
من هنوز روی تخت نشسته بودم و با چشم های گرد شدم به پسره خیره شده بودم که هنوز چشماش بسته بود و در حالی که داشت چشماش و با دست هاش می مالوند میگفت:
ایــــــــــی هری سر صبحی چت شده؟😒 تازه فهمیدی لوییس تامیلسون روی طبقه بالایی تخت میخوابه؟؟
😁
-پس اسمش لویسسه!!!
😔
لویی چشماش رو که باز کرد وقتی که من و دید شروع به جیغ کشیدن کرد!
اه اه اینم که مثل من جیغ جیغو هه!
😣😒
حدود یک دقیقه بود که لویی خیره شده بود به من و داشت یکسره جیغ میکشید!!!😖 مگه قرار نبود آقای تقریبا مدیر برنامه و اون پیر زنه قبلش من و بهشون معرفی کنند؟؟
بالاخره تصمیم گرفتم از اتاق بیرون برم تا این آقا لویی ساکت شن و اجازه بدن من بیام بهشون توضیح بدم!
از اتاق بیرون اومدم و در رو بستم.به در تکیه دادم و یک نفس عمیق کشیدم.دیگه صدای جیغ لوییس نمی اومد!!پس دوباره در و باز کردم ،اومدم وارد اتاق بشم که:
-(جیغ لوییس)
😐
پس در رو بستم و دوباره بعد از چند لحظه بازش کردم اما بازم:
-(جیغ لوییس)
😐
حدود ده بار در اتاق و باز و بسته کردم اما هر بار با همین صحنه روبرو شدم!پس از خیره این اتاقه گذشتم و در اتاق دوم و باز کردم.
هنوز چند قدمی بر نداشته بودم که حس کردم یک بالشت، محکم به سرم خورد و من هم پخش زمین شدم 😵 یک صدایی رو می شنیدم که با حرص میگفت:
هری من چند بار باید بهت بگم بدون اجازه وارد اتاقم نشی؟؟؟
ایـــــــــ خدااا این هری کدوم خریه که همه از دستش مینالند و سره من خالی میکنن؟
😠😡
من هنوز روی زمین بودم و داشتم فکر میکردم که هری کدوم خریه که بالاخره ایشون متوجه شدند که من اون هریه نیستم و گفتن:
وایـــــــــــ!نایل بیا که لیام یه دختر و زد کشت!!!
😫
پایان پارت پنجم❤
YOU ARE READING
sorry
FanfictionSorry همچی با یک ماموریت شروع شد،اما خیلی زود همچی پیچیده شد؛قرار بود فقط یک دل به دام بیوفته ولی قلب های زیادی درگیر شدن.. -Barbara Palvine -Zayn Malik -Niall Horan -Harry Styles