تیلور گفت:
ب این صدا هه شدند پنج نفر!
جی جی آروم گفت:
من خیلی میترسم!
گفتم:
تا دیر نشده،باید دست به کار بشیم!
سلنا ادامه داد:
آره،نباید یک جا بشینیم!
.
.
.
من توی دستم یک قابلمه بود،جی جی یک ماهی تابه رو برداشته بود،سلنا و تیلور هم هرکدوم،یک چوب به کلفتیه تنه ی درخت توی دستشون بود!
هرکدومون پشت یک دیوار کمین گرفتیم،نفس هامون و توی سینه هامون حبص کردیم و بعد....
پنج تاشون جلو اومدند،درست به نزدیکی ما،سه نفرشون از یک طرف و دو نفره دیگشون از یک طرف دیگه ای!
یعنی دو گروه امشب به خونه سلنا حمله کرده بودند؟؟؟؟
وقتی اون پنج تا رو دیده بودیم هر چهارتامون خشکمون زده بود و هیچ قلطی نمی کردیم تا اینکه...
جیجی داد زد:
دزددد!دزدددددد بگیریدشون!!!!
بلی...یعنی عرضه ی هر چهارتامون و که جمع کردیم سر و تهش یک جیغ از آب در میومد که اونم به همت جی جی بود!
بعد این حرف جیجی اون دو تا دزد که باهم بودند،به طرف جیجی و تیلور رفتند و ماهی تابه و چوب و از دستشون گرفتند و بعد به سرعت به دنبال اون سه تای دیگه افتادند!!!!!!!!!!
صحنه ی خیلی جالبی بود!
یعنی دزد هاهم دزد های دیگه رو دستگیر میکنند؟؟؟؟؟؟؟
اینقدر دنبال هم چرخیدند تا اون سه تا رو توی یک بن بست گیر اوردند،یکیشون رو به ما گفت:
نگران نباشید الان ناکارشون میکنیم!
و:
شترق!
-شترق،شترق!
اون دوتا سه تای دیگه رو نفله کرده بودند و با افتخار به هم دیگه می نگریستند! تا اینکه من،جسورانه جلو اومدم:
شترق،شترق!
با دوضربه ی زیبا اون دو تا رو هم نقش بر زمین کردم!
جیجی به سرعت گفت:
بیاین فرار کنیم!
اما تیلور جواب داد:
اینا که بیهوشند!بیاین چهرهاشون و ببینیم!
چراغ ها رو روشن کردیم و تیلور و جیجی به همراه سلنا سره اون سه تای اولی رو برگردوند:
-لیام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-زین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-لویی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همه هنگ کرده بودیم!اینا اینجا چیکار میکردند؟هممون با دهن های باز به هم خیره شده بودیم که من یک نفس عمیق کشیدم و آروم،آروم اون دو نفری که جلوی روم کله پا شده بودند و برگردوندم:
هری؟،نایل؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اون پنج تای بدبخت و جمع کردیم و بردیم واس مداوا آخه بدجوری مجروح شده بودند!
.
.
.
وقتی بهوش اومدند،لویی با خشم رو به هری گفت:
چه ضرب دست محکمی داری هاااااااا!!!!
زین هم با عصبانیت گفت:
آخه چرا دنبال ما افتاده بودید؟؟؟؟؟؟
نایل خجالت زده گفت:
آخه جیجی داد زده بود دزد!!!
لیام با تعجب گفت:
اصلا شما دو تا چرا دیگه اومدید؟مگه نرفتین بخوابید؟؟؟
نایل:
نخیر!ماهم تصمیم گرفتیم دست به کار بشیم،ولی فکر نمیکردیم که شما هم بیاییید!
تیلور دستش رو به کمرش زد و گفت:
اگه صحبت هاتون تموم شده،میشه بگید چرا از دیوار بالا رفتید؟؟
لویی گفت:
زیرا شما در خانه را باز نکردید!
جیجی گفت:
آخه چرا به اینجا اومدید؟؟؟؟
هری جواب داد:
اومدیم تانیا رو برگردوندیم!آخه دیگه تحمل دوریش رو نداشتیم!!!
پایان پارت چهل و دوم
YOU ARE READING
sorry
FanfictionSorry همچی با یک ماموریت شروع شد،اما خیلی زود همچی پیچیده شد؛قرار بود فقط یک دل به دام بیوفته ولی قلب های زیادی درگیر شدن.. -Barbara Palvine -Zayn Malik -Niall Horan -Harry Styles