لوییس رو به من و زین گفت:
خوش بحالت زین!من که النور دوستم داره واسم تره هم خورد نمی کنه!
با عصبانیت رو به لویی گفتم:
خب رابطه تو و النور چه ربطی به رابطه من و زین داره؟؟؟
لیام با تعجب گفت:
مگه تو مثل النور که عاشقه لوییسه،عاشق زین نیستی؟؟؟
گوشه لبم رو به شدتی گاز گرفتم که خون شد!!!آخه من عاشق زینم ؟؟؟؟ولی...نمیتونستم چیزی بگم!پس خفه شدم و سرم و پایین انداختم!
لیام با حسرت گفت:
زین ببینم،تو نمیخوای هیچ خواسته ای از تانیا داشته باشی؟؟؟؟
یعنی میخواستم دونه دونه،مو های لیام و از جا بکنم!آخه چرا خرمگس معرکه میشه؟؟
زین به مبل تکیه داد کمی فکر کرد و گفت:
خب...تانیا من ازت یه خواسته دارم!
همونطور که صدام میلرزید،گفتم:
اون چیه؟؟؟
-این که یکی از خواسته های هریک از پسرا از جمله من رو تا فردا واسمون انجام بدی!!!
لوییس گفت:
این خیـــــــلی فانه!!!من که اینقدر خواسته تو دلم مونده که نمیدونم کدوما رو بگم!!!
یک نفس عمیق کشیدم،تو فکر این بودم که پسرا چه جور خواسته هایی می تونن داشته باشند!
زین رو به لویی گفت:
خب،تو اول خواستت رو بگو!
بعد از این حرف زین،به لویی خیره شدم،یعنی لوییس خواستش چی میتونه باشه؟؟؟؟شاید...ازم بخواد که احساسی که نسبت به النور داره رو به النور بگم!اخی...چه عجقولانه!
درحال فکر کردن به تصورات عشقولانه خودم بودم که لویی گفت:
من یه کمد پر از کاپ کیک میخوام!!!
همونطور که دهنم کف کرده بود گفتم:
چیـــــــــــی میخوای؟
-ازت میخوام که طبقه بالای کمد توی اتاقم رو پر از کیک کنی!
لیام همونطور که با تعجب به لویی خیره شده بود گفت:
اینطوری هروقت که دره کمدت و باز کنی کیکی میشی!
هری ادامه داد:
درضمن کیک ها کپک نمیزنه؟؟
لوییس یک نگاه عاقل اندر سفیه به پسرا کرد و گفت:
نخیــــــر!اولا من بلدم چطور در کمدم و باز کنم که کیکی نشم،دوما من حساب کیک ها رو تا قبل از اینکه کپک بزنن میرسم!
داشتم با حسرت به لوییس نگاه میکردم،آخه این پسر تا چه حد میتونه بی عاطف و فکر شکمش باشه؟؟؟
زین رو به لیام گفت:
تو چه خواسته ای از تانیا داری؟
نگاهم رو از لوییس گرفتم و برای چند لحظه به لیام خیره شدم،وای خدای من مصلا لیام ازم میخواد که به آقای پیتر بگم یه شب یک قرار شام واسه اون و سوفیا ترتیب بده!هرچی باشه مصلا من قراره اسپانسر واندی بشم!
اما لیام تمام رویا های من و برباد داد:
تانیا...من ازت میخوام جیب ها و کلاه پالتویی که آقای پیتر بهم داده تا به خوشکشویی بدم و پر از خامه کنی!!اینجوری قیافش لحظه پوشیدن پالتوش دیدنی میشه!!!!
هری ادامه داد:
واقعا آفرین به تو لیام،من بهت افتخار میکنم!
نایل:
واقعا حقشه!آخه این روز ها خیلی سرمون قر میزنه!!
یه نگاه به هر پنج تاشون انداختم،نخیر مثل اینکه اینا کلا هیچی از عشق و عاشقی سرشون نمیشه!
زین به نایل گفت:
و تو نایل!تو از تانیا چی میخوای؟؟؟
نایل بهم خیره شد بعد نفس عمیقی کشید و گفت:
نمیدونم...شاید من...
بعد نگاهش رو ازم گرفت و ادامه داد:
من...خواسته ای ندارم!
لیام بلافاصله گفت:
یعنی چی؟؟ببین تانیا،این نایل واقعا شلختس!من که پیشنهاد میکنم بهتره به سلیقه خودت اتاقش و مرتب کنی!
لوییس:
آره این فکر خوبیهههه!
یک چشم خوره ای به لیام رفتم که تا تهش رو فهمید!کلا این بشر امروز داره میره رو اعصاب!!
هری رو به من گفت:
تانیا،تو نقاشی بلدی؟
با تعجب گفتم:
آره،من نقاشی های خوبی میکشم!
-پس خواسته ی من از تو اینکه من و بکشی!
هی صبر کنید بینم!چرا خواسته ی هری از من رمانتیک بود ؟لویی و لیام که قربونشون برم کلا یادشون رفته بود عاشق شدن اما هری...
نایل چند لحظه با اخم به هری خیره شده بود اما بعد با صدای زین روش و از هری برگردوند.
زین:
تانیا،میدونی من از فردا شب دیگه دره اتاق و قفل نمیکنم!
داشتم از خوشحالی بال در میاوردم که زین ادامه داد:
عوضش خواسته من ازت اینکه توی تخت طبقه بالایی کلی تله موش بزاری تا بعضیااا حوس نکنند اونجا بخوابن!
یعنی بعد از این حرف زین لب و لوچم آویزون شد!
.
.
.
روی کاناپه نشستم و یک خمیازه گنده کشیدم!به ساعت نگاهی انداختم،اوه یعنی من تا ساعت ده خوابیدم بودم؟؟
پسرا قبل از بیدار شدن من به استودیو واسه تمرین رفته بودند آخه همین امشب کنسرت دارند و فقط شب،قبل از کنسرت یک سر به خونه بر میگردند.
کاغذی که روی میز بود و برداشتم روش با دست خط خودم نوشته بودم،لیست درخواست های پسرا:
-خرید کلی تله موش واسه تخت اتاق زین
-درست کردن یه عالمه کاپ کیک به اندازه ی پر کردن طبقه بالایی یک کمد!!!!!!!!
-پر کردن جیب ها و کلاه پالتوهه
-خرید بوم و رنگ واسه نقاشی چهره
-مرتب کردن اتاق به سلیقه خودم
ته سرم و با انگشتم خاروندم،چرا من هیچ کدوم از این ها رو یادم نمیاد؟؟؟؟حتما قضیه این در خواست ها بین ساعت یازده تا دوازده شب اتفاق افتاده و از حافظه منه بدبختم پاک شده!!!
ایـی خدا یعنی دیشب اینا اینقدر از من درخواست کردند و منم الان اصلا یادم نیست؟؟!!!
خب...خب بزار بببینم!
این تله موشه واضحه که واسته زینه!خو حتما توی تختش که میخوابه موش دیده!
اون پالتوهه هم حتما واسه لوییه!آخه زیاد از پالتوش خوشش نمیاد!شایدم میاد!ولی..حداقل من ازش خوشم نمیاد!
اون کمد پر از کاپ کیکم حتما خواسته ی لیامه!ولی نیدونم... آخه هر وقت دره کمدش و باز کنه کیکی نمیشه؟؟
مرتب کردن اتاقم صد درصددددد ماله هریه با اون اتاق زلزله زدش!
کشیدن نقاشی چهره هم باید ماله نایل باشه!یعنی خدا کنه ماله نایل باشه !چون...چون...
چشمام پر از اشک شد،اون لحظه بود که فهمیدم هنوز یک ذره هم از عشق من به نایل کم نشده! شایدم بیشتر شده باشه!
پایان پارت سی و دوم
YOU ARE READING
sorry
FanfictionSorry همچی با یک ماموریت شروع شد،اما خیلی زود همچی پیچیده شد؛قرار بود فقط یک دل به دام بیوفته ولی قلب های زیادی درگیر شدن.. -Barbara Palvine -Zayn Malik -Niall Horan -Harry Styles