#پارت_سیزدهم:
من روی مبل نشسته بودم و هنوز هنگ این بودم که هری همون نخوده است!
که ناگهان صدای زنگ در رو شنیدم،هری به سمت در رفتم اما بعد سریع برگشت و یک شال گردن و کلاه رو به نحوی پوشید که صورتش معلوم نشه و بعد دوباره به سمت در برگشت بعد هم:
-خانوم من که گفتم من هری استایلز نیستم!
-چرااااااا!من مطمئنم تو هزایی!!
-نه من زن دارم خانوم!
هر ی داشت با دختره سر و کله میزد بقیه پسرا هم رفته بودن پشت در قایم شده بودند و با اضطراب به حرفای هری و اون فنه گوش میدادن،از قیافه هاشون معلوم بود که دارن خدا خدا میکنند که قضیه لو نره،اینکه اینجا خونه ی واندیه!
ناگهان چشم لویی به من افتاد و با چشم بهم اشاره کرد که برم پیش هری بهش کمک کنم چون من تنها کسی بودم که چهره ای ناشناس داشت!به نزدیک لویی که پشت در بود رفتم و با اشاره سر بهش فهموندم که من نمیرم!والا!خیلی از هری خوشم میاد حالا هم برم بهش کمک کنم؟
یکدفعه آقا هری دستم و گرفت و به جلوی در کشوند!خیلی شوکه شده بودم!وفقط به فنی که بهم با تعجب نگاه میکرد،نگاه میکردم و لبخند ملیح میزدم که هری گفت:
بفرما!ایشونم همسر من هستند!
با تعجب روم رو برگردوندم و با خشم به هری نگاه کردم!
فن با حالتی که معلوم بود داشت کم کم باور میکرد هری، هری نیست گفت:
واقعا ایشون...همسرتون؟
هری گفت:
بله،بله تازه من عاشقشم!
این و که گفت داشتم آتیش می گرفتم که بعد متوجه شدم قضیه اینجا تموم نشده و هری برای اثبات قضیه واسه فنه، داره میاد به سمتم که بوسم کنه!!!هر چی اون جلوتر میومد من عقب تر میرفتم تا اینکه ناگهان یک صدایی اومد:
مامان،بابا! بیاین من گوشنمهههههههههههههه!
این نایل بود که صداش و شبیه بچه ها در آورده بود! و بعد نایل من و بهسمت خودش کشوند ودر رو با خشم بست و رو به هری گفت:
دیگه کافیه!فن فهمید دیگه!!!حالا باید حتما بوسش کنی؟
روم رو برگردوندم و داشتم با خجالت بر میگشتم که ناگهان لویی خطاب به من گفت:
تانیا،واسه گذشته واقعا متاسفم!
-چی؟
لویی من و بغل کرد و گفت:
مرسی که نتاجتمون دادی!تو دختر خیلی مهربونی هستی!ببخشید که روز اول سرت جیغ زدم و بعدشم بهت بی محلی کردم!
من با تعجب داشتم به لوییس نگاه میکردم که یکدفعه لیام هم اومد کنارم و گفت :
منم معذرت میخواهم که روز اول با بالش ناکارت کردم!
نایل:
منم ببخش که از فاصله 20 متری روز اول تو رو رها کردم!
زین هم گفت:
منم ببخش چون...
چرا زین قرمز شده بود؟
-چون چی؟
ناگهان دو هزاریم افتاد و کلی م خجالت کشیدم و بلافاصله گفتم:
اوکی،اوکی!
به به خوشم میاد همشون روز اول گربه رو دمه حجله کشتن!
لویی به هری گفت:
تو نمی خوای معذرت خواهی کنی؟
هری نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد و گفت:
اونی که باید معذرت خواهی کنه من نیستم!
بفرما!چقدر ایشون پررو تشییف دارند!ببخشید مثل اینکه اصلا حواسش نیست دو دقیقه پیش میخواست ماچم کنه ها!
بهش گفتم:
من باید معذرت خواهی کنم؟اون وقت واسه چی؟
-چون من و بایک پیشخدمت اشتباه گرفتی!
آب دهنم رو قورت دادم مثل اینکه این دفعه حق با اون بود!سرم رو پایین انداختم گفتم:
معذرت!
-اینجوری نمیشه،من شرط دارم!
بیا!همین الان 4نفر ازم معذرت خواهی کردن یک شرط هم نزاشتم حالا این یارو...
-شرطتون چیه؟
-شرطم اینکه باید هرشب علاوه بر نایل واسه ماهم شام بپزی!
چقدر این حسوده!
به ناچار گفتم:
اوکی!
.
.
.
شب بود و به خاطر لطف آقا هری با کلی زحمت شام رو پخته بودم و داشتم غذا هارو ظرف میکردم که لویی اومد تو آشپزخونه تا بشقاب غذاش رو ببره که به من گفت:
وووییی چ غذاییی!راستی!تانیا،واسه نایل ظرف نکن!
-چرا؟
-چون اون کلا روی غذا و شکمش خیلی حساسه و غذاش رو همیشه باید خودش ظرف کنه!...
هنوز حرف لوییس تموم نشده بود که نایل از بیرون داد زد:
تانیا واسه منم غذا ظرف کن!
لوییس با وحشت به من نگاه کرد دستام و گرفت و هی من و به عقب جلو تکون میداد و در حالی که به صورتم خیره شده بود گفت:
تانیا!!!تو با نایل چه کردییییی؟؟؟؟؟؟؟
اون لحظه قند تو دلم آب شد!یعنی نایل عاشقمه؟؟؟
پایان پارت سیزدهم
YOU ARE READING
sorry
FanfictionSorry همچی با یک ماموریت شروع شد،اما خیلی زود همچی پیچیده شد؛قرار بود فقط یک دل به دام بیوفته ولی قلب های زیادی درگیر شدن.. -Barbara Palvine -Zayn Malik -Niall Horan -Harry Styles