چه وضع رفتاره، دیدم شکست عشقی خوردی دلم واست سوخت و غذا دعوتت کردم
****
تائو ران همینکه رفت بیرون، فی دو رو با دستای توی جیب رفته ش دید، که دم در منتظر اون بود.
تو ورودی هنوز سر و صدای "دارکوب"ها که آسمونو پر کرده بودن از بین نرفته بود، اداره ی شهر همین تازه تحت فشار یه آقا زاده که بنظر خیلی مشکوک بود رو آزاد کرده بود، و فی دو میتونست فشاری که توی هوای بخش تحقیقات جنایی موج میزد رو ببینه، بخاطر همینم واسه اینکه تا ته دنیا منتظر بمونه خودشو آماده کرده بود، انتظارشو نداشت که تائو ران امروز بطرزغیرمنتظره ای کارش رو حسابی پرانرژی تموم کنه، و یکمی گیج شد، تائو ران درعوض پیشقدم شد و دهن وا کرد: "فی دو، یلحظه بیا، گِه چندتا جمله حرف داره که باهات بزنه." (دارکوب: خبرنگار، براساس نقل قولی از یکی از یکی از گزارشگرای معروف اخبار چین که گفته: خبرنگارای خوب دارکوبن)
فی دو پلک زد، و به سمت زنی که روی صندلی جمع شده بود نگاه کرد: "اون چی میشه؟"
همینکه تائو ران شنید، یکم معذب شد.
"چیزیش نمیشه،" لو ونژو بیرون اومد، به قاب در تکیه داد، و رو به تائو ران سر تکون داد، "بیدار که شد ازش میپرسم، دم در یه مهمون خونه داره، کارمندایی که سفر کاری میرن وقتای عادی توش میمونن، امن و ارزونه، اگه بخواد، بعدا میخوام تا اونجا براش یه اتاق آماده کنن، اگه بازم نخواد، میگم تا کسی که سر شیفته واسش یه تخت ساده آماده کنه."
تائو ران با تردید گفت: "این برخلاف قوانینه درسته؟"
"کاریه که واسه من آب خوردنه." لو ونژو دستشو تکون داد، "زودباش برو، هیشکی نیست که بتونه قد تو دلواپس باشه."
فی دو اینو شنید، و با شگفتی پرسید: "چیشده، تائو ران، برای شب کاری داری؟"
تائو ران جوابی نداد، و فقط گفت: "تو بیا."
لو ونژو به تائو ران که فی دو رو به سمتی میکشید نگاه کرد، از اونجا که اون دوتا دیگه یه دور جنگ راه انداخته بودن، برای همینم موقتا اون کنسول بازی که پر از احساسات گرم و سافتش کرده بود رو فراموش کرده بود.
اون با نگاه عیب جویانه ای یه دور پشت سر فی دو رو از نظر گذروند، حس میکرد که هر تیکه از بدن این شخص دوتا کلمه ی "لاس زن" رو از خودش منتشر میکنه، اگه توی یه نمایش جنگی جاسوسی ولش کنی، بدون نیاز به گریم هم دقیقا تصویری از یه خائن کلاسیکه.
ولی چه حیف آخه لاس زن بودن باز به چه دردی میخوره؟ مگه غیراز اینه که همون شکلی فر داده میشد.
لو ونژو یهویی بطرز غیرقابل توصیفی یکم احساس خوشحالی از بدبختی طرف مقابل و حس همدردی داشت، پر از اشتیاق تکیه به در داده بود و موافق به رفتن نبود، خیلی دلش میخواست گردنش میتونست اندازه ی سه چی بلند بشه، تا از نزدیک پروسه ی کامل رد شدن پیشکسوت نسل دوم رو تماشا کنه. (هر چی معادل 0.333 متر)
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...