چپتر 55؛ هامبرت هامبرت 22

266 59 41
                                    

شکوفه ی بزرگ تلخ بیان با بارونی که میبارید و بادی که میوزید رفت، و رایحه ی خوش و لطیفش توی آب گل آلودی که زمین رو پر کرده بود غوطه ور شد.

****

"تو ازم میخوای که از خاکستردان......توش رو بگردم." لو ونژو نمیدونست باید چه حالت چهره ای رو واسه فی دو دربیاره، و ناچارا یه لبخند با دندونایی که بهم ساییده میشدن تحویلش داد، "مطمئنی که شو ونچائو به اندازه ی تو ناهنجار و عجیب غریبه؟"

"حس میکنم این دیدگاه شما 'آدمای نرمال' خیلی جالبه،" فی دو خاکستردان سو شیائولن رو تو دست اون چپوند، "از یه دست حس میکنی این چیز سمبلی از یه انسان فانیه، و از یه دست مفهوم فوق العاده ای به اون میبخشین، مثل تقدس,منحوس,بی حرمتی بهش ممنوعه,نمیشه لمسش کرد......اهمیتی نداره که قبل از مرگش چجور آدمی بوده."

یه جعبه ی خیلی کوچیک، که وزنشم خیلی کم نبود، لو ونژو بعد از گرفتنش چندتا نفس کشید: "حس تشریفات و تابو بخاطر احترام گذاشتن به زندگی و مرگه—فی دو دارم بهت میگم، اگه بعد از اینکه داخل اینو باز کردم هیچی جز خاکستر نبود، تورو میچپونم توش."

حرفشو تموم کرد، جعبه ی کوچیک رو روی زمین گذاشت، و درحالیکه دندون هاش رو بهم میسایید پوشش جعبه رو باز کرد، استریفوم و رطوبت‌گیر تیکه تیکه رو از داخلش بیرون کشید، مو به کل تنش سیخ شده بود، و کیسه ی خاکستر که توش بود رو باز کرد، تمام شجاعتش رو جمع کرد و دست دراز شده ش رو چندبار تکون داد.

یهویی، لو ونژو بهتش زد، اون و فی دو بهم نگاه کردن، بعد بانهایت احتیاط از توی انبوهی از خاکستراستخوان یه کیسه ی پلاستیکیِ بسته شده درآورد.

فی دو لبخند زد: "بنظر نیاز نیست که داخلش برم؟"

لو ونژو بااحتیاط و به فاصله ی دستکش خاکستر روی کیسه ی پلاستیکی رو تکوند و تمیز کرد، و فهمید که یه دفترچه جیبیِ قدیمی و خیلی کوچیک داخلشه، حدودا از 64مو یکم بزرگتر بود، جلد پلاستیکی صورتی رنگ، که مشخصه های خیلی زیادی از دوره ی خودش رو داشت. (2 در 3 اینچ یا 5 در 7 سانتی متر)

کلمات سو شیائولن به شکل غیرمنتظره ای خوب نوشته شده بودن، و یسری از نوشته ها که بدون برداشتن خودکار نوشته شده بودن یکم از دغلکاری بزرگسالا رو داشتن، صفحات با تزئینات خیلی زیادی که معلوم نبود چی بودن پر شده بود—جمجمه ای که با خودکار نوک ساچمه ای کشیده شده بود، توده ای "لک خون" که با خودنویس قرمز کشیده شده بود و چیزای دیگه، کاملا دلگیرانه بنظر میومدن، و جمله های ناکامل و علامت تعجب همه جا رو پر کرده بودن.

"سالX ماهX روزX، هرزه از اون خیکی خواست بیاد و ترتیبمو بده، خودش دم در پول میشمرد. میخوام بکشمش! زبونشو بیرون بکشم! با بطری الکول(الکل) مغزش رو خورد(خرد) کنم!!!" (الکل، خرد. سو شیائولن یسری غلط املایی تو نوشته هاش داره که تو جملات بعدی هم هستن و پریست توی پرانتز کلمه ی درستش رو نوشته.)

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now