چپتر 92؛ ورخاوینسکی 2

367 55 42
                                    

امروز بازم پرونده نداریم=w=

****

فی دو برای بیشتر از دوماه تو بیمارستان دراز کشیده بود، احتمالا خواب کل زندگیش رو کاملا جبران کرده بود، و واقعا یکم زیادی خوابیده بود. امروز خیلی سخت بخاطر بالشت نرم یکم خوابالودگیش تحریک شده بود، که درعوض بدنبال یدور شکنجه شدنِ نوبتی با "قلبی مثل میمونی که جست و خیز میکنه" و "ذهنی که مثل اسب یورتمه میره"، همینکه دراز کشید یکم براش سخت بود تا وضعیت ذهنیش رو آروم کنه—خصوصا با پارتنر بیش فعالی که خیلی مظلومانه کنارش خوابیده بود.

اون ناچارا تو حالت نسبتا راحتی جاش رو تنظیم کرد و چشماش رو بست، و توی دلش مثل فانوس چرخانِ اسب به مسائل فکر کرد. به چیزی که تمام مدت دنبال میکرد فکر کرد، به این فکر کرد که قدم بعدیش رو چطور باید برداره، به این فکر کرد که چیا رو به لو ونژو لو داده,و چیا رو هنوز مخفی نگه داشته......و انواع و اقسام چیزای دیگه. (داخل نوعی فانوس یه شمع روشن میکنن و گرمای ایجاد شده توسط شمع باعث جریان هوا میشه که همین باعث میشه محور فانوس بچرخه. روی محورها برش های کاغذی ای هست که سایه شون با نور شمع روی صفحه میوفته و تصاویر بطور مداوم حرکت میکنن)

اون بمبی که یهو تو ماشین ژنگ کیفنگ ظاهر شد، نه تنها باعث شد فی دو یدور تا مرز مرگ و زندگی بره، بلکه خیلی از نقشه هاش رو هم بهم زده بود.

برای مثال بخاطر بستری بودنش تو بیمارستان، پروژه آلبوم تصویر چاره ای نداشت جز اینکه فرد رابطش عوض بشه. فرد رابط جدید واضحا رو حساب پاس کردن واحد درسی موقتا قبولش کرده بود، و بجز انجام کارای فرمالیته برای گرفتن اطلاعات، اساسا به اداره ی شهری نمیرفت، تو این بازه زمانی اداره شهری هم بخاطر پرونده ی خانواده ی ژوها حسابی شلوغ بود، و کل کارای تنظیم فایل ها برای "آلبوم تصویر" اساسا در حالت رکود و سکون بود.

یه مثال دیگه، با پیش اومدن این پرونده خاندان ژو، "اون آدما" بدون هیچ هشداری دم روباهیشون رو در معرض دید جامعه قرار دادن. بااینکه تهش با استفاده از روش فوق العاده ناشیانه ی "کشتن شاهد و ساکت کردنش"، تهش سر و ته مسائل رو هم آوردن، و تونستن اجازه بدن اداره شهری با سختی زنجیره ای از شواهد رو برای بستن پرونده جمع کنه، اما افرادی دقت داشتن احتمالا حدس و گمان های خودشون رو زده بودن.

بدون شک، این برای فی دو هم لزوما چیز بدی نبود.

اما مقامات دولتی رو خبردار کرده بود، همزمان این معنی رو هم میداد، که نقشه ای که درابتدا تصورش رو میکرد تا بدون باخبر کردن هیچ احدالناسی به حساب"اون آدما" رسیدگی کنه، درجه ی سختیش خیلی خیلی افزایش پیدا کرده بود.

بعلاوه......

بعلاوه لو ونژو.

درسته، اون برنامه های پیچیده و بیشمار میان مدت و بلند مدت رو کنار بذاریم و برای مدتی بهشون اشاره نکنیم، در مقابلش یه "مسئله ی جزئی" فوق العاده فوری وجود داشت که باعث میشد فی دو تو دوراهی قرار بگیره—اون امروز به شکل گیج کننده ای خونه ی لو ونژو مونده بود، فردا رو باید چیکار میکرد؟

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now