چپتر18؛ جولین17

353 71 12
                                    

فی دو به فاصله ی شیشه ی پنجره اونو برای مدتی ورانداز کرد، و حس کرد که اون مثل یه حلزون بدون صدفه

****

"وو......وو شوئه چون؟" لبخند پذیرشگر یهویی خشک شد.

لو ونژو به اون نگاه کرد، و نگاه تیزش میتونست شکاف گنگ تظاهر یکم پیشش رو بشكافه، با صدای بمی پرسید: "چیشده؟"

پذیرشگر بنظر با نگاه اون به خواب زمستونی رفته بود، و نتونست طاقت بیاره و نگاهش رو برداشت، بعد دوباره به زور و زحمت سرجاش خودشو آروم کرد، و لبخندی که انگار با شکر مخلوط شده باشه به لو ونژو زد: "هیچی، اینجوریه که، پیشخدمت های ما اینجا وقتای عادی از اسامی انگلیسی استفاده میکنن، شما یهویی اسم اصلیش رو گفتین، و من یکم نتونستم واکنش نشون بدم......وو شوئه چون، وو شوئه چون بنظر باید 'لیندا' باشه درسته؟"

با اینکه لو ونژو این لحظه توی آشیونه ی ببر بود، با شنیدن این حرف، نتونست طاقت بیاره و از زبونش رد رفت: "فرهنگ سازمانی شماها اینجا واقعا به سبک خارجیه."

نگاه پذیرشگر درخشید، و دوباره آلبوم عکس رو تو دست لو ونژو هل داد: "آقا، لیندا امروز خیلی حالش خوش نیست، شما میخواین دوباره به دیگران نگاه بندازین؟ بعلاوه شما قبلا اونو میشناختین؟"

لو ونژو تکیه ش رو به پشت داد، و جوابي نداد، با حالت پرغرور و از بالا به پایینی مدتی به اون دختر پذیرش نگاه کرد، و به سردی درجواب پرسید: "چطور، واسه سفارش دادن یه پیشخدمت باید هوکو بررسی کنین؟" (هوکو یا اگه بخوایم معنیش کنیم گزارش ثبت خانوار یا همچین چیزی! این گزارش درباره اطلاعات هویتی فرد و محیطی که فرد سکونت میکنه ست، مثل اسم، خانواده، همسر. تاریخ تولد، مرگ، ازدواج، طلاق، و جابجایی مربوط به تمام اعضای خانواده. کم و بیش مثل شناسنامه ی ماست.)

پذیرشگر باعجله با صدای آرومی عذرخواهی کرد، به فرزی واسه اون یه اتاق خصوصی ترتیب داد، و از کسی خواست تا اون رو به داخل راهنمایی کنه، معلوم نبود که از توهم لو ونژو بود یا نه، بنظر ميومد نگاهایی که روش افتاده بودن یکم زیاد بودن.

وقتی اون دور شد، پذیرشگر تازه یه نفس کشید، از کنار یه واکی تاکی خصوصی برداشت، و با صدای آرومی گفت: "کسی که گفته بودین رسیده، تو اتاق 'فورونگ چنگ' هست." (فورونگ رو به چندمدل میشه معنی کرد: گل ختمی یا گل ختمی الوان، نیلوفر آبی، یا فو یانگ که یجور غذای چینی شبیه املته. چنگ هم معنی شهر میده. درکل اسم اون اتاق شهر گل ختمی یا شهر نیلوفر آبیه)

از اون سمت واکی تاکی سر و صدا اومد، و زودبعدش صدای مردونه ای پرسید: "چند نفرن؟"

"فقط,فقط ینفر." پذیرشگر لباشو جمع کرد، کف دستش عرق کرده بود، و تقریبا نمیتونست اون وسیله ی بزرگ سیاه رو نگهداره، "شماها دفعه,دفعه ی بعد میشه ازم نخواین اینکارو کنم، من......"

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now