چپتر 64؛ مکبث 5

353 82 53
                                    

چی! شیطان واقعا میتونه واقعیت رو بگه؟—«مکبث»

****

چی! شیطان واقعا میتونه واقعیت رو بگه؟—«مکبث»

"دونگ شیائوچینگ گفت، دونگ چیان همیشه به همچین مسافت های طولانی ای میرفته، و این کار تصادفی نبود، بخاطر اینکه دونگ شیائوچینگ از بچگی مادر نداشته، اون باید بازم از خانواده ش حمایت میکرد، و زمانی برای مراقبت از بچه نداشته، تمام مدت خیلی نسبت به این دختر عذاب وجدان داشت، و میخواست پول بیشتری برای جهیزیه ش جمع کنه. کسایی که ماشین قرارداد میبندن تاجاییکه پول زیادی بپردازن، فوق العاده روی زمان گیر دارن، و اونا برای توالت رفتن توی مسیر هم حتی باید بدوئن، یسری مراکز خدماتی 'موش های سوخت' دارن که سوخت ماشینا رو میدزدن، و کسی که رانندگی میکنه اساسا جرعت نمیکنه استراحت کنه، اینکه بالای ده ساعت مداوم رانندگی کنن چیز معمولیه، و درباره اینکه چرا فقط توی این جاده تصادف پیش اومده، باید تصادفی بوده باشه، دونگ چیان اخیرا بخاطر آلرژی تو بیمارستان بستری شده بود، و بعد از اینکه بیرون اومد بنا به دلیل نامشخصی یکم بی خوابی داشت، که به احتمال زیاد بخاطر سلامتی بدنش بوجود اومده......کاپیتان لو، همسر دونگ چیان بخاطر حادثه ی رانندگی از دنیا رفت، اون قبلا به این خاطر برای مدت طولانی ای نمیتونست رانندگی کنه، همچین آدمی، میتونه داوطلبانه به کسی بزنه؟" (موش های سوخت: اسم باند جنایتکار که سوخت و تجهیزات مختلف حملش رو میدزدن)

لو ونژو از اول تا آخر گزارش شیاو هییانگ رو کامل گوش داد، به لطف ترسش از اینکه خون مرغ افسر شیائو شیاو یبار دیگه اوج بگیره، دهنش رو کنترل کرد، و دوباره کورکورانه با نکته ای براش سخنرانی نکرد، فقط مختصر توی تلفن گفت که متوجه شده، و ساده به اون عینکی کوچولو نصیحت کرد که یکم زودتر برگرده خونه.

اگه اینجوری بهش نگاه میکردی، تصادف جناب ژو، انگار اصلا نمایش ملودراماتیک کینه و دشمنی خانواده ی ثروتمند,مبارزه برای ثروت خانواده با استخدام قاتل نبود. تو همچین خانواده ی برجسته ای مثل خانواده ی ژو، کوچیکترین نشونه ای از دردسر میتونست تو خبرا پخش بشه، و حتما کارناوال نظریه پردازای توطئه میشد، ژو هوئیشین شاید فقط ازش بعنوان بهانه ای برای جنجال درست کردن استفاده کرده بود، سر و صدا کرد، سراغ پلیس رفت و واسشون سر و صدا کرد، خبری که توش دروغ و واقعیت تلفیق بود رو درست کرد، تا بصورت رسمی خودش رو برای پلیس بعنوان بیگناه جلوه بده نه بیشتر—حرف فی دو منطقی بود.

فی دو همینطور گفته بود......هعیی، این فی دوی حرومزاده، قفسه ی سینه ی لو ونژو با یادآوریش بصورت ممتد درد میگرفت.

از یه طرف قفسه ی سینه ش درد میکرد، و از یه طرف تصمیم گرفت که همینجوری یسری غذای پس مونده واسه خوردن گرم کنه، داشت دستاشو میشست، که لو ییگو باسن جنبان و قدم زنان اومد داخل.

modu; silent reading (persian translation)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora