چپتر32؛ جولین31

348 80 41
                                    

"واقعا باعث میشه آدم یاد هزارپای توی باتلاق بیوفته."

****

در اتاق بازجویی با صدا باز شد، و دوتا افسر جنایی با چهره های بی حالتی وارد شدن، یکی از سمت راست و یکی از سمت چپ ژائو هاوچانگ رو روی صندلی برگردوندن، و دستبند درخشانی با صدای "کادا"، دور مچ دستش که با اون الماسا همه جاش برق میزد بسته شد، دستبند فلزی و بند ساعت فلزی باهم تضاد فوق العاده ای داشتن.

باشکوه,سرد و تیز.

فی دویی که از بیرون یه تماشاچیِ خونسرد بود یهویی چشماش رو باریک کرد و اظهار نظر کرد: "این دستبندای شماها حسابی خفنن، بعدا میشه یه جفتشو بعنوان یادگاری بهم بدین؟" (آآآره عزیزمممم، فقط بعدا وقتی یدونه ازین هندکافا گیرت اومد نگی شیشیونگ ببخشید غلط کردم آآآآ😂😐)

تائو ران برای مدتی واکنش نشون نداد: "دستبند رو میخوای که چیکارش کنی؟"

فی دو سرش رو چرخوند و به اون نگاه کرد، و زود بعدش انگار فهمید یچیزی از دهنش در رفته و دهنش رو بست، فقط چشمای شکوفه هلوییش با معنی سنگینی انحنا پیدا کردن.

تائو ران با کندی بعد از مدت طولانی ای تازه یکم مبهم متوجه شد، بعنوان یه مرد سنتی که توی زندگیش فقط اضافه کاری میکرد و وام مسکن میگرفت، معاون کاپیتان تائو واقعا نمیتونست اون مدل دریاچه ی شراب و جنگل گوشت این سرمایه دارا رو تحسین کنه، اون رفتار بیشرمانه ی فی دو رو دید، و حس کرد میدان دیدش حسابی کثیف شده، درنتیجه جدی و عادلانه اونو سرزنش کرد: "بازم چرت و پرت بگو تا بندازمت بیرون."

فی دو سرفه ی خشکی کرد، و با قدرت جادویی "صدای امواج هنوزم همون صدای قبله" لباساشو مرتب کرد و صاف نشست، صداشم درنیومد. (صدای امواج هنوزم همون صدای قبله: یعنی بعد از فراز و نشیب، همچنان همون چیزیه که قبلا بوده)

دستبند سرد باعث شد ژائو هاوچانگ بشدت بلرزه، حواسش سرجاش برگشت، و بازم با تلاش برای تسلیم نشدن از خودش دفاع کرد: "یواش، چه خونـ......"

لو ونژو به سردی حرف اون رو قطع کرد: "میخوای بگی اون خونه مال تو نیست؟ وکیل ژائو، دوربین های امنیتی کارخونه ی شراب سازی فنگچینگ همچین چیزی نمیگن."

ژائو هاوچانگ درنهایت نتونست حالت آشفته ی چهره ش سرکوب کنه، و دستبند با آشفتگی صدا داد.

لو ونژو حالت اون رو تحسین کرد، و با آرامش اضافه کرد: "بعلاوه، کی بهت گفته، که بعد از اینکه هه ژونگیی ایستگاه تقاطع ونچانگ رو ترک کرد، ما رد اونو پیدا نکردیم؟"

"نه,نه......غیرممکنه......"

"تو به قتل عمد,و عمدا دورانداختن جسد متهمی، و از ترس اینکه خانواده‌ی قربانی تو رو بشناسه، بطرز باورنکردنی ای تلاش کردی یه زن بیگناه و ناآگاه رو مجبور کنی تا در ملع عام خودکشی کنه، و نرده ی حفاظتی رو تو ساختمون بلند شکستی، بارها و بارها در تحقیقات مداخله کردی، تلاش کردی تا پلیس رو گمراه کنی، و برای دیگران پاپوش درست کردی—ژائو هاوچانگ، این موارد حالا مدارک مستندی هستن، هنوزم حرف مناسبی برای گفتن داری؟" لو ونژو تا اینجا گفت، یهویی نگاهش رو روی ژائو هاوچانگ بالا آورد، و گوشه های لبش با بدجنسی بالا اومدن، یهو تحقیر و تمسخری مثل یه ارباب زاده ی نازپرورده رو نشون داد، و دقیقا توی قلب ژائو هاوچانگ خنجر زد.

modu; silent reading (persian translation)Onde histórias criam vida. Descubra agora