فی دو درحالیکه کاملا موضوع بزرگتر رو فاکتور گرفت و به مورد جزئی چسبیده بود لبخند زد: "این مچ گیری موقع زنا بود، کاپیتان لو؟"
****
"ارباب فی،" ژو هوئیشین یکم با خشکی سرش رو چرخوند، و به زحمت لبخند زد، "چی گفتی؟"
فی دو سرش رو چرخوند و نگاهی انداخت، همه با آشفتگی همه جا تو رفت و آمد بودن، و اساسا هیچکس توجهی به این سمت نمیکرد، درنتیجه اون دستش رو بالا آورد و در توالت رو بست، نور چراغ توالت تاریک و کم نور بود، و خطوط چشم و ابروهاش رو عمیق تر میکرد، باعث شد تا اون شبیه یه نقاشی که با قلموی تیز کشیده شده بنظر بیاد.
"تظاهر نکن، منکه تازه همین دیروز باهات آشنا نشدم،" فی دو کاملا با آرامش به قاب در تکیه داد، و با لبخند نصفه نیمه ای به ژو هوئیشین نگاه کرد، "سال در دوازده ماه نمیتونستی چندبار باباتو ببینی، کلا هم اهمیتی به دارایی های خانواده تون، و فلان بچه ی مشروع و نامشروع نمیدادی، از دیروز تاحالا، بنظرم سرجمع فقط اون جمله ای که موقع قاپیدن گوشی هو ژنیو گفته بودی واقعی بود."
ژو هوئیشین چرخید و پشتش رو به سینک روشویی تکیه داد، چهره ش گرفته بود، ساکت موند و به اون نگاه کرد.
"اگه یانگ بو واقعا همون بچه ی نامشروع باباته، بازم مجبور نبود همچین جنگ به این بزرگی برای شناخته شدن توسط اجدادش و برگشت به طایفه راه بندازه، پیرمرد خونه تون با آرامش تو سردخونه دراز کشیده، اون میتونست به کشور برگرده و درخواست ارزیابی پزشکی برای رابطه ی فرزندی بده، دیگه این آدم ربایی و قتل، و این نقشه ها چی بود، از شدت شکم سیری بیکاریش گرفته بود؟"
"اگه اون میخواست ارزیابی پزشکی انجام بده میتونست انجامش بده؟ واقعا فکر کردی ما دوتا برادر مُردیم؟ پیرمرد رو میسوزونیم، و یه تار موی اون رو هم دستش نمیدیم،" ژو هوئیشین پوزخند صداداری زد، "مگه واسه پول به جیب زدن انجامش نداده؟ بعنوان کسی که از یه خانواده ی فقیر اومده بیرون، خیلی باهوشه."
"اون سه تا صندوق که اینترنت بخاطرش ترکیده به اندازه ای کافی هستن که تحملش واسه خانواده تون سخت بشه، حتی اگه تقلبی باشه، با یبار بررسی شدن هم باعث میشه آسیب جدی ای ببینین، اگه واقعا واسه پول خانواده ت نقشه داشت، نمیومد انقدر به دیگران آسیب برسونه اونم وقتی هیچ سودی به خودش نمیرسه."
"گفتم که من یه نقاشم، مسائل شما تاجرا رو نمیفهمم." ژو هوئیشین با بیصبری دستاش رو آزاد کرد، و با تکیه به لاغر بودنش، جمع شد تا از کنار فی دو رد بشه، و قصد داشت در رو باز کنه تا بره بیرون.
فی دو یه دستش رو بالا آورد و مچ دستی که دستگیره ی در رو گرفته بود رو محکم گرفت، ژو هوئیشین جا خورد، حس کرد انگشتای سرد فی دو شبیه یه مارن، که محکم نبضش که زیر چهره ی آروم و خونسردش با خشونت میزد رو نگهداشته بود. فی دو بااینکه کاملا یجور "نه میتونست دست و پاهاشو تکون بده و نه پنج نوع غلات رو تشخیص بده" بود، ولی به قدر کافی زور داشت که بتونه با این ژو هوئیشینِ ساقه کنجدی سر و کله بزنه، و با فشار آرومی اونو به قفسه ی کنار هل داد. (اشاره به روشنفکرای قدیم که خودشونو از کار کردن جدا کرده بودن، کسی که خیلی ضعیف و نحیفه و مثل انگل جامعه داره زندگی میکنه)
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...