من قصد دارم بابت پیش داوری ها و شک های این سالا ازت معذرت خواهی کنم.
****
این ساختمونای بلند نمای خارجی سرد رنگی داشتن، و از بالا تا پایین کاملا حس تنش رو میدادن، توی سالن معمولا با آجرهای سنگی كه نور رو بازتاب میكردن فرش شده بود، و میز پیشخوان و نگهبانی نسبت به هرکسی که اونجا قدم میذاشت دید داشتن.
هر ساختمونی توزیع آسانسور خودش رو داشت—آسانسورا همه قوانین خاص خودشونو داشتن، یسری نمیتونستن برن بالا,یسری نمیتونستن برن پایین,یسری فقط تو طبقه های زوج یا فرد متوقف میشدن، و برای اینکه بشه از یسریاشون استفاده کرد باید کارت میکشیدی، اونا یسری قوانین مستقل خودشون رو داشتن، که گهگداری باعث میشد غریبه ها گیج بشن، و بعد حس فرد طرد شده ای رو پیدا میكردن كه با این "كشور" خیلی كوچیکِ دوردست بیگانه بود.
ولی ساختمون بزرگ دوقلو فرق میکرد، حتی اگه تا حالا چندین بار بازسازی و تعمیر شده بود، برای اون، هنوزم جوری بود که مثل کف دستش بلدش باشه—اون قبلا اینجا شیش ماه کارآموزیش رو گذرونده بود، و بعدا دیگه نمیتونست بمونه، چون اونا دانشجویی که خارج تو "مدرسه ی مشهور" درس خونده بود و فقط سیستم قوانین اروپا و آمریکا رو میفهمید رو ترجیح میدادن.
حالا، واسه اون دیگه هیچ مقایسه ای بین گذشته و حال وجود نداشت، اونایی كه مسائل حقوقی خوش ظاهری داشتن فقط میتونستن قراردادهای ابتدایی رو بررسی کنن، و اگه واقعا پرونده ای رو دست میگرفتن که نیاز به حرفه ای بودن زیادی داشت، اونا هنوزم از اون درخواست میکردن تا مشاوره بده. توی این ساختمون بزرگ، کارآموز شیائو ژائوی اون سالها دیگه با یه تکون به کلی عوض شده بود و تبدیل شده بود به "آقای ژائو".
ولی هر راهروی طولانی,هر راه پله ی پنهان شده توی تاریکی، هنوزم مثل قبل توی قلب اون با جزئیات ثبت شده بودن. و حتی اگه برق قطع نبود، اون بازم مطمئن بود که از دوربین های امنیتی توی ساختمون دور میمونه.
حیف در عین اینکه زمان و شرایط کاملا مناسب بود، بازم یکی نتیجه رو خراب کرده بود.
اون توی جمعیت قاطی شده بود، و آماده بود تا "نمایش" باشکوه رو از روی "سایبان فلک" تماشا کنه، اما وقتی توسط فی دو قطع شد، اون از کوره در رفت، و تقریبا فورا مطمئن شد، که این یه نمایش تبلیغی سواستفاده گرانه با روش های حیله گرانه ست—شاید برای کمک به رفقای رذلش بود، و شایدم یه هدف تجاری داشته.
این افراد منابع اجتماعی و دارایی هایی رو تو دستشون داشتن که برای اون غیرقابل تصور بود، حتی اگه همشون یه مشت احمق بدرد نخور بود، حتی اگه یه گزارش انتقال معمولی هم میتونست باعث بشه که اونا با شنیدنش خوابالو بشن و یه ردیف پشت هم خمیازه بکشن—تا جاییکه گهگداری حرفهای های بیشمارشون سخت تلاش میكردن، میتونستن تظاهر کنن یکی دوتا نتیجه گیری واضح انجام دادن، تا فورا بعنوان "جوونای نابغه" ازشون تملق و تمجید بشه.
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...