چپتر49؛ هامبرت هامبرت16

415 65 65
                                    

"هرزمان که رد سال های جوانی ام را میگیرم، آن روزها، درست به مانند دانه های سفید برف در کولاکِ سحرگاه، توسط باد شدیدی که میوزد از من دور میشوند."

****

"هرزمان که رد سال های جوانی ام را میگیرم، آن روزها، درست به مانند دانه های سفید برف در کولاکِ سحرگاه، توسط باد شدیدی که میوزد از من دور میشوند."—«لولیتا»

"همکارا امروز رو یکم سخت کار کنین، هزینه ی غذای نیمه شب و هزینه ماسک صورت خانوما رو من واسه شماها بازپرداخت میزنم، اگه همسر و بچه دارین بعدا من بجاتون برای اعضای خانواده تون یه نامه ی عذرخواهی مینویسم—امروز حتی اگه تمام شب رو هم طول بکشه، حتی اگه مجبور شیم خونه ی قدیمی خانواده ی سو ها رو تا سه چی هم حفر کنیم، بازم باید به وضوح ته و توی این ماجرا رو دربیاریم، اهمیتی نداره که چطور، اون دختر بچه چو تونگ یا از زنده ش خودش رو، یا از مرده ش جسدش رو باید ببینم." لو ونژو حرفاش توی واکی تاکی رو تموم کرد، و رو به فی دویی کرد که کنارش داشت با اشتیاق بهش نگاه میکرد، "جوون، حس میکنم احتمالا تناسخ حامل بدشانسی بودی، این تولدت واقعا داره به شکل راضی کننده ای با خوش شانسی میگذره. نمیتونم برسونمت خونه، برات تاکسی بگیرم، یا همینکه دم یه هتلی سرراه پیاده ت کنم میتونی باهاش سر کنی؟"

فی دو جوابی نداد، و برعکس از ناکجا آباد پرسید: "وقتایی که شیفتین، معمولا چی برای غذای نیمه شب میخورین؟"

"معمولا منوی لاکچری تنظیم شده ای که با روغن بازیافتی پخته شده،" چهره ی لو ونژو یکم فلک زده بود، "گهگداری اگه یکی دونفرِ با توجه تر داریم، احتمالا یچیز یکم سطح بالاتر برای مثال مک دونالد میخوریم." (یا درواقع روغنی که قبلا ازش تو پخت و پز استفاده شده، میان این روغنا رو جمع میکنن تصفیه ش میکنن و دوباره ازش استفاده میکنن، چون برای رستورانا و اینجور جاها روغن خیلی پرهزینه س و با اینکار تا میزان قابل توجهی هزینه هاشون رو پایین میارن. و خب منطقا، کار غیرقانونی ای هم هست)

فی دو: "......"

"شر و ور،" لو ونژو فرمون رو به سمت اداره ی شهری چرخوند، و درحالیکه خوشحال نبود گفت، "اگه همه مثل تو بدغذا باشن، میتونم واسشون بازپرداخت بزنم؟ جلوتر یه هتل هست، هزینه ی یه شب خوابیدنش حقوق نصف ماه میشه، برات اونجا نگه دارم؟"

"اونجا نمیمونم، بخور لابی اونا خیلی خفه کننده ست، سرویس بهداشتیش هم وان حمام نداره." فی دو با تنبلی به کارمند دولتی ای که باتلخی سرکوب شده بود و "اگه گشنش بود گوشت مرغ سرخ شده میخورد، و اگه تشنه بود از روغن بازیافتی مینوشید" گفت، و بعدش، دسته ای از موج تنفر که به خودش جذب کرده بود رو نادیده گرفت، و مسیر رو نشون داد، "به روندن ادامه بده، نزدیک اداره تون یه هتل با سرویس شیش ستاره هست که میشه باهاش سر کرد، میتونم خودم پیاده برم."

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now