چپتر9؛ جولین8

516 96 14
                                    

"خب پس،" وانگ هونگ لیانگ لبخند زد، "اون خوش شانسه!"

****

وانگ هونگ لیانگ درست تو سالای اوج زندگیش بود، اما شراب و سکس نصف عمرش رو گرفته بودن، و کاملا یجورایی زودتر از موعدش پیر شده بود، چربی روی دوتا گونه هاش هرجور که دلشون میخواست شل میشدن و با چونه ش همتراز میشدن، تو نگاه اول، خیلی شبیه شار پی بود که قصد براندازی تمام بشریت رو داره. (شار پی از نژادهای سگ)

اون به جلو خم شده بود، از یه طرف ما شیائووِی بازداشت شده رو تماشا میکرد، و از یه طرف یه نخ سیگار نگهداشته بود و دود میکرد، با دود کردنش یه بخشی از دروازه جنوبی بهشت رو درست کرده بود. (دروازه ی جنوبی بهشت، ورودی بهشت در افسانه های تائوییستی، که با دود و مه احاطه شده)

ما شیائووِی خیلی لاغر و ریز اندام بود، تقریبا یه ظاهر بچگونه و دست و پا چلفتیِ ترحم برانگیزِ بیچاره رو نشون میداد، حتی اگه تنها بود، بازهم مثل قبل تمام بدنش منقبض بود، جفت چشماش تقریبا از کاسه شون دراومده بودن و نگاهش انگار واسه مدت زیادی ثابت نمیموند، بالا تو آسمون و پایین توی زمین همه جا میگشتن و شناور بودن.

وانگ هونگ لیانگ سرش رو کج کرد و به دقت به اون زل زد، و واسه کسی که کنارش بود گفت: "اینجوری که میگن، اونا با ناراحتی به اداره شهری بردنش؟"

کنارش کاپیتان مسئول تحقیقات جنایی زیرشعبه ایستاده بود، این فرد وقتی به پرونده رسیدگی میکرد هیچ حسی نداشت، فرماندهی کردنش کاملا وابسته به کورکورانه دنبال کردن رویه و منوال، و نتیجه گیری کردنش کلا وابسته به فرمانده بود، مثل یه میکروفن که چیزا رو از بالا به پایین گزارش میده. اون از کنار یه زیرسیگاری رو با دوتا دستاش برداشت، و نزدیک رفت تا ته سیگار وانگ هونگ لیانگ رو بگیره: "شیاو هییانگ اینطور گزارش داده."

"انتظارش رو نداشتم، واقعا انتظار اینو نداشتم، اصلا واقعی بنظر نمیرسه-بنظرت تو دنیا چجوری همچین مسائل تصادفی ای وجود دارن؟" وانگ هونگ لیانگ هاها خندید، جوری که دندونش دیده میشد و چشماش نه، که به یه شارپی تبدیلش کرده بود که آواز رعیت آزاد شده رو میخونه، "تعجبی نداره فالگیر گفت که امسال با اینکه به بحران برمیخورم، ولی همیشه میتونم به فرد برجسته ای بربخورم که شانس بدم رو به خوش شانسی تبدیل کنه، سه هزار یوآن واسه طلسم درخواست ایمن و سالم بودن فایده داشت. اون شیاو هییانگ بجز اینکه نمیتونه کاری رو کامل کنه و بیشتر بهش گند میزنه، بطرز غیرمنتظره ای هم میتونه یکم بدرد بخوره." (آواز رعیت آزاد شده، آوازی مربوط به مردم تبت)

فرد کنارش با احترام پرسید: "مدیر وانگ، پس از نظر شما حالا باید چیکار کرد؟"

"لو ونژو دستشو خیلی سریع دراز کرده،" وانگ هونگ لیانگ دستشو دراز کرد و موهای کم پشتش رو بست، "وگرنه که فقط با تكيه به اينكه مظنون اصلي از بستگان فرمانده ي اداره ي شهري بوده، تونسته باعث بشه که اونا از جلو چشمام گم شن کنار."

modu; silent reading (persian translation)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora