چپتر 2؛ جولین 1

898 141 64
                                    

توی ناحیه هوآشی یه پرونده ی قتل اتفاق افتاده، دونفرتون باهام بیاد، سریع.

****

اداره ی امنیت عمومی یان چنگ، راس ساعت هشت صبح.

همه ی پرسنل دپارتمان ها و بخش ها دیگه یکی بعد از اون یکی سر پستاشون رفته بودن، شیائو سون کارمند تدارکاتی دفتر مدیریت یه خمیازه کشید، و مخزن جدید آب رو حمل میکرد تا به دفتر مدیر پیر تحویل بده، همینکه در رو هل داد فهمید که مدیر ژانگشون دیگه اولین فنجون چای رو دم کرده، و با چهره ی جدی ای تلفن میزنه. (شیائو پیشوندی برای خطاب قرار دادن افرادی که معمولا ازمون کوچیکترن ولی نه صرفاهمیشه، به معنی جوون و کوچیک، موقع صدا کردن فرد تو معنای اصلیش بکار نمیره)

مدیر پیرشون دیگه از دهه ی پنجاه زندگیش گذشته بود، خیلی نحیف بود، و اخلاق قدیمی پوسیده و اعصاب آتیشی ای داشت-بابابزرگشون هرجا که میرفت باید همراهش آبجوش خودشو میبرد، و گوشی غیر هوشمندی داشت که با یبار شارژ تا نصف ماه شارژو نگه میداشت، روزانه که سرکار میرفت هیچوقت لباسای غیررسمی نمیپوشید، و تو طول کل سال چند دست لباس فرم رو نوبتی میپوشید، وسط دوتا ابروهاش یه خط عمیق داشت، که شبیه چشم سوم آرلانگ شِن بنظر میرسید، که بابابزرگشون اونو تو طولانی مدت واسه ی "هرکسی که میبینم واسه چشمم آزار دهنده ست" جمع کرده بود، یبار لبخند زدنشم که قابل مقایسه با شکوفه دادن درخت آهن بود. (آرلانگ شن از خدایان چین. شکوفه دادن درخت آهن اتفاقی غیرممکن یا خیلی نادر)

یکم صدا از تلفن از مد افتاده ی توی دفتر بیرون میومد، شیائو سون که نصفه نیمه روی زمین زانو زده بود روکش مخزن آب رو باز کرد، شنید یکی از اون سمت تلفن با سر و صدا گفت: "فرمانده، من میدونم این مسئله الان توی ناحیه ی تحت اختیار من اتفاق افتاده، واقعا تو انجام وظیفه م کوتاهی کردم، ولی......"

شیائو سون به دوتا ابروهای جدایی ناپذیر مدیر ژانگ نگاه کرد، و تو دلش گفت: "باز چی شده؟"

یان چنگ اخیرا میزبان یه کنفرانس بین المللی خیلی مهم بود، و الان فرمانده ها و گزارشگرای هر کشوری اینجا بودن، خیلی از شرکتا و مدارس رو موقتا تعطیل کرده بودن، ماشین شخصی های تو کل شهر به طرح ترافیک زوج و فرد محدود شده بودن، و تمام بخش های امنیتی تحت فشار زیادی بودن.

شیائو سون دید که از گردن مدیر پیرشون جرقه های رعد و برق به بالا میزنه بیرون، با زحمت صداش رو پایین آورد، و تا جاییکه ممکن بود آروم گفت: "خیابون نانپینگ شمالی، با فاصله ای کمتر از سه کیلومتر تا محل کنفرانس، من تو جلسات قبلی گفته بودم، که این ماه به هیچ وجه نباید هیچ مسئله ای پیش بیاد، بهتره که حتی دکه های سیار کنار خیابون هم جمع بشن، و تو صاف اومدی واسه من پرونده ی قتل درآوردی، لائو وانگ، توی تکمیل ماموریت از 'سهمیه ت گذشتی' آ."

modu; silent reading (persian translation)Onde histórias criam vida. Descubra agora