چپتر 62؛ مکبث 3

313 62 69
                                    

ماشین یه همچین سلاح کشتار بزرگیه، میزان مرگ و میرش از چاقو و اسلحه خیلی بیشتره، و خیابونا پر از آدماییه که بصورت قانونی سلاح کشتار دارن

****

"تصادف رانندگی؟" لو ونژو با غافلگیری پرسید، "واسه تصادف رانندگی واسه چی دنبال منین؟ بذارین تیم راهنمایی رانندگی که بغل دستمونه بهش رسیدگی کنه آ."

لو یولیانگ گفت: "درباره ژو جونمائو شنیدی؟" (Zhou JunMao)

"کدوم ژو جونمائو؟" لو ونژو لرزید، و حس کرد نور خورشید زیبا و درخشان عصر هم پر آشوب شده، "منظورت که همون ژو جونمائو نیست درسته؟"

فی دو که کنارش بود مکث کرد، و تو سکوت سرش رو بالا آورد.

ژو جونمائو یه فرد چینی مشهور تو خارج از کشور بود، و درحال حاظر هفتاد و سه سالش بود، متولد ناحیه ی دائوگو شرقی حومه ی یانچنگ، خیلی سال پیش موقتا خارج از کشور مقیم شد، از خرید و فروش مطالح ساختمونی شروع کرد، سختی های شروع کار رو متحمل شد، از صفر شروع کرد، و بعدا موسسه‌ی خاندان ژو یه شرکت چندملیتیِ خیلی بزرگ رو تاسیس کرد. تو سال های اخیر سنش بالا رفته بود، و احتمالا طرزفکر برگ های درحال سقوط به ریشه هاشون برمیگردن براش بوجود اومده بود، که مرکز سرمایه گذاری‌های خاندان ژو بدون توقف شروع به کج شدن به سمت کشور خودش کردن. (برگ درحال سقوط به ریشه هاشون برمیگردن: یعنی هرچیزی درنهایت به اصل و ریشه ی خودش برمیگرده. توسن پیری، فرد مهاجر به خونه‌ش برمیگرده.)

ژو جونمائو یه سلبریتی معمولی نبود، اون با دیگران خوددار بود، و ساده زندگی میکرد، کاملا درباره ی خدمت کردن به مردم مایل بود، بخصوص برای ساخت زیرساخت های زادگاهش کمک های قابل توجهی کرده بود، اون تو نیمی از رونق کل ناحیه ی دائوگوی شرقی سهم داشته، اونجا یه خیابونی هست به اسم "خیابون جونمائو"، تنها خیابون تو کل ناحیه ی یانچنگ که به اسم یه فرد زنده نامگذاری شده.

نیم ساعت پیش، ژو جونمائو سوار ماشین تو مسیر برگشت از فرودگاه به محل اقامتش تو یانچنگ بود، که یهو یه کامیون بزرگ از پشت بهش کوبید، پشت ماشین کاملا مچاله شد، پیرمرد که صندلی عقب نشسته بود جا در جا مرد، راننده و بادیگاردی که رو صندلی شاگرد نشسته بود آسیب جدی دیدن، و برای نجات به بیمارستان فرستاده شدن.

این یه تصادف فوق العاده تراژدیک بود، میشد تصور کرد، که همینکه خبرا درز کنه، سهام خاندان ژو حتما دچار نوسانات شدیدی میشد.

و این زمان، پسر جوون خانواده ی ژو که اتفاقا توی یانچنگ بود باعجله اومد، با اصرار مدعی بود که پدرش به قتل رسیده، و اصرار داشت که پلیس جنایی بهش رسیدگی کنه.

"مدیر زنگ دیگه همراه با افراد پزشکی قانونی رفتن، اول به صحنه ی جرم میریم و یه نگاهی میندازیم، به تیم پلیس راهنمایی رانندگی اطلاع میدیم، و بعد باز به خونه ی ژو ها میریم." لو ونژو همراهش لانگ چیائویی که اتفاقا سرشیفت بود,شیاو هییانگی که تو روز اول کاریش خجالت میکشید زود بره و یه فی دوی اضافه رو باعجله به آزادراه فرودگاه برد، "خیالتون راحت، قرار نیست بازم یه ماه مرتب اضافه کاری داشته باشیم، هنوز واضح نیست که اوضاع از چه قراره، حتی اگه این تصادف واقعا کار کسی باشه، حدس میزنم که باید بخش جرائم اقتصادی سازماندهیش کنن، و ما نهایتا کمکشون میکنیم."

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now