"ملحق شدن یعنی ایمن موندن در آینده."
****
تپل کوچولو ژانگ ییفَن به شکل احمقانه ای به لو ونژو نگاه میکرد.
لو ونژو پاکت رو روی میز انداخت، و از عصبانیت خنده ش گرفت: "با سیصد هزارتا میخوای عمو پلیسه رو دست به سر کنی، تقریبا جالبه نه؟"
ژانگ ییفن متوجه این شوخی نشد، و درکمال تعجب فکر کرد راست میگه، و روی صورت گرد کوچیکش ردی از گیجی ناشی از درموندگی آشکار شد، اون با من من گفت: "اما......من واقعا فقط همینقدرو دارم......"
"اینا رو از کجا یاد گرفتی؟ به هرچی بربخوری دوتا کارت درمیاری تا حلش کنی،" لبخند لو ونژو بتدریج سرد شد، و چهره ی جدیش رو به سمت اون تپل کوچولو گرفت، "مسئله ی جبران قتل با جون رو هم میشه با استفاده از پول حل کرد؟ کدوم معلم عوضی ای بهت یادش داده، بهم بگو، و من فردا از دنیای تحصیل و آموزش شوتش میکنم بیرون!"
ژانگ ییفن توی خونه از باباش میترسید، بیرون هم از مردایی که مثل پدرش قدرتمند و جدی بودن میترسید، و توی اون لحظه چنان از لو ونژو ترسیده بود که مثل یه زنجره توی هوای سرد شد، و جرئت نکرد صدایی از خودش دربیاره.
"اگه شیا شیائونن کسیو کشته باشه، پس دیگه اهمیتی نداره که خودش شخصا انجامش داده، یا با کس دیگه ای دست به یکی کرده، باید بهاش رو بده. پنهان کردن محل اختفای مجرم تحت تعقیبی که پونزده ساله پلیس دنبالشه، همدستی با مجرم تحت تعقیب، اقدام علیه همکلاسیش، چقدر نفرت مسبب همچین دیوونگی ای میشه؟"
با هر جمله ای که لو ونژو میگفت، چهره ی تپل کوچولو یه درجه سفیدتر میشد.
"آدم کشی به کنار، تکه تکه کردن جسد هم هست......"
اون روز توی اداره شهری، پلیس فقط سوال میپرسید، و هیچ جزئیاتی از پرونده ی فنگ بین رو به اون چندتا دانش آموز نگفته بود، درباره ی یه همچین مسئلهی خونینی، طبیعتا معلم و خانواده ها هم نمیخواستن اشارهای کنن، بعد از اینکه ژانگ ییفن به خونه برگشت حبس شده بود، و هنوز فرصت هم نکرده بود تا به مدرسه برگرده، یهو که کلمات "تکه کردن جسد" رو شنید، از شدت وحشت از روی مبل پرید: "تکه کردن جسد؟ یعـ, یعنی چی؟ فنگ بین توسط ینفر......توسط یه نفر......"
لو ونژو خیلی دلش میخواست وضعیت مرگ فنگ بین رو برای اون شرح بده، حرفش به کنج لبش رسید، که اون چهره ای که هنوزم بچگونه بود رو دید، و باز حرفش رو قورت داد، فقط پرسید: "شماها برای چی فرار کردین، کی مجبورتون کرده بود؟ کی میخواست به فنگ بین آسیب بزنه؟"
"هیـ, هیچکس! هیچکس نمیخواست بهش آسیب بزنه!" ژانگ ییفن مرتبا سرش رو به چپ و راست تکون میداد، و تحت فشار و اصرار لو ونژو، شبیه اینکه دیالوگی رو هزار بار حفظ کرده باشه، بدون فکر کردن گفت، "ما برای کریسمس......"
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...