فی دو ناخودآگاه به سمت دیگه و نزدیک به در عقب کشید، انگار چیزی که لو ونژو توی دستش نگه داشته کیک نیست، و بمبه.
****
روی شقیقه های فی دو یه ردیف عرق سرد نشسته بود، معلومم نبود که از گرماست یا درد، چهره ش مثل یه کاغذ سفید شده بود، و از تو فاصله ی بین دندوناش یه جمله به بیرون پرتاب کرد: "هنوزم تمومش نکردی آره؟"
لو ونژو با چهره ی خیلی گرفته ای یه گوشه ایستاده بود، دقیقا شبیه این بود که برای ادای احترام ساکت مونده، دوثانیه ساکت موند، و اون واقعا نتونست تحمل کنه، سرش رو یه سمت چرخوند و غش غش خندید.
"مرد جوون، وضعیتت اینجوری خوب نیست آ،" دکتر پیر ارتوپدی از یه طرف به بازوی چپ آسیب دیده ی فی دو رسیدگی میکرد، و از یه طرف پرحرفی میکرد، "تو نگاه اول معلومه که عادت ها و سبک زندگیت خوب نیستن آره؟ شما جوونای امروزی، صبحا قایم میشین و شبا میاین بیرون، ورزش کردنم که دوست ندارین، از صبح تا شب فقط بلدین که برین یه جا دراز بکشین تا بازی کامپیوتری کنین، میتونین سالم هم بمونین؟ فقط موندم، که اون بازیای بدردنخور چه جذابیتی دارن؟ فکر نکن که جوونی، یسریا تو سن بیست سی سالگی پوکی استخوان پیدا میکنن......"
فی زونگ مظلوم که هیچوقت تا دیروقت بازی کامپیوتری نمیکرد زبونش بند اومده بود.
فی دو تو نزدیکی تقاطع چنگ گوآنگ بود، که ماشینی از سمت راست یهویی به سمت شاگرد ماشینش کوبید، راننده ی مقصر تازه کاری بود که تازه دوماه بود گواهینامه گرفته، اون داداشمونو با آمبولانس بلند کردن بردن، میگفتن بخاطر این بود که با علائم رانندگی آشنا بود، اشتباها دور زد و با گیجی مطلق فهمید که تو مسیر اشتباهی افتاده، اتفاقا هم اون شاسی بلند بزرگ فی دو که قابل مقایسه با تانک بود رو دید که داره از روبرو میاد، اون زمان وحشت کرد، و بجای ترمز روی گاز زد—این استنتاج پلیس راهنمایی رانندگی ای بود که فورا اعزام کرده بودن.
خلاصه بگیم، علت این تصادف این بود که آموزشگاه رانندگی خیلی آبکی بود، و همینطور اینکه فی دو بدشانس بود.
خوشبختانه ماشینی که فی دو امروز میروند ضریب امنیتی بالایی داشت، واکنش خودش هم خیلی به موقع بود، برای همین برعکس ماشین طرف مقابل بود که آسیب خیلی جدی تری دید، اون خودش عملا بیشتر از اینکه آسیب دیده باشه وحشت کرده بود—حتی عینکشم نشکسته بود.
......ولی عینکش عینک محکمی بود، و اون بدن باارزش فی زونگ درمقایسه یکم ضعیفتر بود، و بازوی چپش بخاطر ضربه ی ناشی از بیرون اومدن ایربگ دچار شکستگی استخوان شد.
فی دو اصرار داشت و فکر میکرد که دلیلش بخاطر اینه که موقعیت دستش یکم بد بود.
بدشانسی بیشترش این بود که، معلومم نبود چجوری همچین همزمانی ای پیش اومد، و تو موقعی که فی دو به شکل نادری توی یه وضعیت سخت قرار داشت به شکل غیرمنتظره ای توسط لو ونژو اون آشغال شرور دیده شد.
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...