اونم از افراد اون آدما بود
****
دونگ شیائوچینگ یه دختر جوون بود، که معلومم نبود اونهمه زور رو از کجا آورده، باخشونت کشید، و به شکل غیرمنتظره ای آلت قتاله رو از بدن ژو هوئیشین بیرون آورد.
جفت چشماش خونین بودن، و ظاهرش آشفته بود، چاقویی که به خون رنگین شده بود رو تاب داد، و دقیقا شبیه یاکشای انسان شکل، چرخید و به سمت جمعیت گیج و آشفته رفت. (یاکشا یه روح بدخواه، به فردی که وحشی بنظر میرسه هم اشاره داره)
مردمی که اساسا بهم چسبیده بودن مسابقه ی جیغ کشیدن راه انداختن، بجز یسری آدم قدرتمند و شجاع که تو گوشه ها قایم شده بودن و با بیملاحظگی عکس میگرفتن، بیشترشون نمیخواستن بخاطر کار جون کوچیکشون رو از دست بدن، برای مدتی میکشیدن و هل میدادن و به هر سمتی که میتونستن فرار میکردن، و تو همه ی مسیرا پخش شده بودن، بطرز فوق العاده ای تبدیل به سد انسانی شده بودن، و مانع بادیگاردای حیرون خانواده ی ژو بودن.
تو آدرنالین لو ونژو طوفانی بپا شده بود، و تقریبا داشت از بالای سرش به بیرون میجهید، بدون اینکه فکر کنه، فورا دنبالش کرد، چند ده متر دویید، که حواس کندش تازه به پاهای سریعش رسید، و فی دو رو یادش اومد، سر چرخوند و نگاهی انداخت.
اما فراتر از انتظارات لو ونژو، فی دو نه غش کرده بود و نه بالا آورده بود، اون فقط یکم خشک کنار ژو هوئیشین ایستاده بود، نگاهش که با عینک پوشونده نشده بود یذره آشفته بود، اما خودش به شکل غیرمنتظره ای هنوزم هوشیار بود، نیمخرش به لو ونژو بود، نگاهش بازحمت از خونی که اطراف بود اجتناب کرد، از گوشه ی چشم نگاهش رو به لو ونژو دوخت، و با آرامش به سمتش دستش رو تکون داد.
تو همچین زمانی، فوبیای خون فی دو انگار اونقدرا هم جدی نبود.
لو ونژو تو دلش حس کرد یچیزی اشتباهه، ولی الان دیگه فرصتی برای بادقت فکر کردن نبود، این زمان دونگ شیائوچینگ دیگه از جمعیت گذشته بود و داشت از بیمارستان هنگ-اَی به بیرون میدویید، لو ونژو حدودی مسیر اون رو محاسبه کرد، و با چسبیدن به کنج دیوار جمعیت رو دور زد، با یه قدم پا روی باغچه ی کنار مسیر گذاشت، و مثل قهرمانای ووشیا که از روی سقف میپریدن دنبالش کرد.
از حرکت قاتلانه ی دونگ شیائوچینگ با چاقو تا فرار کردنش، همه چیز خیلی سریع گذشته بود.
توی مغز فی دو صدای "وزوز" میداد، خونی که از زیرشکم ژو هوئیشین پخش شده بود شبیه یه چکش سنگین بود، که وحشیانه به قفسه ی سینه ش میکوبید، انقدر میکوبید تا روحش توی جسم نحیفش به لرزه دربیاد.
بااینکه بد شدن حالش بخاطر خون یکم براش ناخوشایند بود، ولی شانس دیدن خون تو زندگی روزمره هم واقعا زیاد نبود، گهگداری یه زخم کوچیک برمیداشت، و بعد از مدتی حالت تهوع باز خوب میشد.
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...