چپتر 97؛ ورخاوینسکی 7

295 46 30
                                    

تصویر قاتل تو دوربین امنیتی تقاطع ضبط شده.

****

"اسم شاهد شیا شیائونَن هست، یه دختر بچه، که با فنگ بین و بقیه‌شون توی یه کلاس بود، چندروز پیش، این چندتا دانش آموز باهم فرار کردن، معلوم نبود چرا اون دوتا باهم بودن، احتمالا از بقیه جدا شده بودن." شیاو هییانگ از پشت سر لو ونژو رو دنبال میکرد، و مثل یه دستگاه اشاره و خواندن حراف، هرکجا که نمیدونستی رو همینکه بهش اشاره میکردی کفایت میکرد، "دیشب وقتی فنگ بین کشته شد، دختر توی سطل آشغال کناری قایم شده بود، اون پسر احتمالا میخواسته از اون محافظت کنه."

لو ونژو از یه طرف با قدم های بزرگ به سمت آمبولانس رفت، و از یه طرف پرسید: "از اونجا که این چندتا دانش آموز هنوزم توی شهرن، چرا بعد از اینهمه وقت هنوز پیداشون نکردن؟"

"اونا معلوم نیست از کجا یه دسته سیمکارت ثبت نشده جور کردن، که ردیابی کردنشون ساده نیست،" شیاو هییانگ مکث کرد، و گفت، "بعلاوه همشون افرادی به این بزرگی هستن، موقع فرار کردن حتی پول برداشتن و نامه گذاشتن، هیچکس انتظارشو نداشت که واقعا بتونن با حادثه ای روبرو بشن. واحد مردمی نیروی پلیس همیشه سرشون شلوغه، و بعضی وقتا اولویت رو تو رسیدگی به مسائل فوری تر میدن......"

اینطور نبود که لو ونژو تو واحد مردمی کار نکرده باشه، و بدون شک واضحا میدونست اوضاع از چه قراره، اون با تکون دادن دستش حرف شیاو هییانگ رو قطع کرد: "منظورت اینه که، هردو دانش آموز همراهشون گوشی داشتن؟ چه زمانی پرونده اتفاق افتاد؟"

شیاو هییانگ گیج شد: "متخصص پزشکی قانونی یکم پیش نگاه انداخت، و استنباط اولیه اینه که قبل از نیمه شب بود."

"قبل از نیمه شب،" قدم های لو ونژو مکث کردن، "از اونجا که اون دختر چیزیش نشده بود، پس چرا بعد از حادثه به پلیس گزارش نداد؟"

شیا شیائونن که تنها شاهد عینی توی این پرونده ی وحشتناکِ تکه تکه کردن جسد بود، نه تنها به پلیس گزارش نداد، بعلاوه نیمی از شب رو توی سطل آشغال سر کرد، و رفتگری که جسد رو پیدا کرده بود رو انقدری ترسوند که مجبور شد یه قرص اورژانسی قلب بخوره.

اون دختر جوون پونزده ساله خیلی ظریف، با صورت کوچیک بیضی شکل، و چشم و ابروی ظریف و زیبا بود، مثل فرد زیبایی در پیله. فقط اینکه ظاهرش تو این ملاقات خیلی شایسته نبود—تمام بدنش بوی ترشیدگی و بدی میداد، با گیجی توی کنج کوچیکی نشسته بود، محکم کوله ش رو تو بغلش نگه داشته بود، رنگ صورتش به شکل ترسناکی سفید بود، و چشم هاش قیرگون بودن، شبیه یه عروسک بی روح به اندازه ی انسان.

وقتی لو ونژو جلو میرفت، فهمید لانگ چیائو و چندتا افسر زن دیگه با تمام کادر درمان اونجان، دور شیا شیائونن به شکل یه حلقه ایستاده بودن، و هیچکدومشون جرعت نزدیک رفتن نداشت.

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now