چپتر 93؛ ورخاوینسکی 3

357 57 29
                                    

"رنگین کمان سفیدی که از خورشید عبور میکنه" بهرحال از محصول تکنولوژی مدرن چهار چرخ که سریعتر نبود،

****

"رنگین کمان سفیدی که از خورشید عبور میکنه" بهرحال از محصول تکنولوژی مدرن چهار چرخ که سریعتر نبود، و همکار لو ونژو بعد از خودنمایی اول صبحش، متاسفانه باافتخار دیر کرد.

اما از این جنبه، لو ونژو یه مجرمِ به عادت بود، ده دقیقه و فلان یا بیست دقیقه تاخیر، هنوز برای برانگیخته کردن احساس گناهش کافی نبودن، اون خرامان خرامان وارد دفتر شد، و باآرامش سلام گفتن های چشمی جمعیت رو دریافت کرد: "صبح بخیری، کودکانم، غذا خوردین؟"

سلام گفتن چشمی به یه لایه نور لطیف از انتظار آغشته شد، و جمعیتِ گرسنه با احساسات عمیقی به اون نگاه کردن.

لو ونژو با دست های خالیش "هاها" خندید، و با افتخار اعلام کرد: "من خوردم."

نگاه های پر لطافت فورا تیره، و همونجا تبدیل به پیکان های تیز تنفر شدن، بشدت دلشون میخواست لو ونژو رو به زمین میخ کنن، و ده هزاربار روش لگد کنن.

اما زودبعدش، غذاخوری طبقه ی پایین بلافاصله چندتا سبد دامپلینگ بخارپز شده ی گرم و تازه فرستاد بالا، با فهمیدن اینکه اینا چیزایین که کاپیتان لو با کارت اعتباریش خریده، حس و حال جمعیت آروم شد، و کاپیتان لو از نو تبدیل به کاپیتان خوب همه شد.

لانگ چیائو از یه طرف دامپلینگ ها رو بین همه تقسیم میکرد، و از یه طرف پرسید: "رئیس، باز دیر پا شدی؟"

"نخیر،" لو ونژو با لحنی که بنظر خیلی سرسری بود گفت، "سرصبح ماشینمو دادم یکی ببره، با دوچرخه اومدم."

لو ونژو از این مرضا نداشت که از شدت عشق به ماشینش اونو معشوقه‌ش بدونه، و تو این زمینه خیلی دست و دل باز بود، وقتی با لباس غیرنظامی برای پرس و جو میرفت,وقتایی که روندن ماشین دولتی اداری راحت نبود، معمولا "از ماشین شخصی استفاده ی عمومی" میکرد، یا گهگداری به همکارای بدبخت فقیر قرض میدادش تا برای قرار کورکورانه ازش استفاده کنن. اما این جمله نکته ی مهمش "قرض دادن ماشین" نبود، بلکه "سرصبح" بود.

یه همکار فضول گردن دراز کرد و پرسید: "کی اولِ سرصبح ماشین تورو رونده آ، کایپتان لو، دیشب کسی خونه ت بوده آره؟"

لو ونژو خنده ای کرد که بجای مخفی کردن بیشتر تابلو میکرد، نه گفت آره و نه گفت نه، از رفتار ویژه ی "به پا خواستن جمع و سر و صدا کردن براش" لذت برد، اونوقت تموم که شد بااینکه کیف کرده بود اما تظاهر به برعکسش کرد، و یه خودنمایی حقیقی با تظاهر به غرغر کردن راه انداخت: "سر و صدای اضافیتون چیه، من یه شکمِ پر از باد شمال شرقی نوشیدم که هنوز هضم هم نشده، هعیی، اینجور وقتا حس میکنم، یه سگ سینگل بودن هم واس خودش یه پا منفعته."

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now