چپتر 57؛ هامبرت هامبرت 24

308 69 23
                                    

"راستشو بهتون میگم، من به سو لوژن دست نزدم، به هیچکدوم از اونا هم دست نزدم، من از این ماجرا یه فِن هم پول نگرفتم، من هیولا نیستم."

****

شو ونچائو بنظر یکم نفسش بند اومده بود، اون حتی فرصت نکرد عمیق فکر کنه که پلیس چجوری اون خونه رو پیدا کرده، فرصت هم نکرده بود که تشخیص بده دقیقا ردی هست که توی اون ماشین بجا گذاشته باشه یا نه، همینکه اون آدرس رو شنید، فهمید کارش تمومه.

زنگ زدن گوشاش سی ثانیه طول کشیدن، و به بی حرکتیِ یه مجسمه اونجا نشسته بود، دربرابر پلیس، دوربین کنترلی ای که مثل یه ببر به طعمه ش زل زده بود,اتاق سیاه کوچولوی تنگ همشون رو به پشت ذهنش پرت کرده بود، و تو دنیای خودش غرق شده بود.

شو ونچائو فردی با تحصیلات بالا بود، و هوشش حتی از سطح متوسط بالاتر بود.

اون درست و غلط رو میدونست، و میتونست بوضوح خط قرمزی که توسط قانون و اخلاق روی زمین کشیده شده بود رو تشخیص بده، کاری که کرده بود رو میدونست، نتیجه ش رو هم میدونست، همزمان هنوزم نمیتونست متوقف بشه، و هرکاری میتونست میکرد تا با احتیاط باشه و درباره ی کامل مخفی کردن جرایمش فکر کنه، تا تمام آثاری که امکان پاک کردنشون وجود داره رو پاک کنه.

برای سالهای زیادی، حس میکرد شبیه کسیه که روی سطح آب شناوره، و بالاتنه ش در معرض نور آفتابه، بین مردم عادی قاطی شده بود، عمیقا مثل مردم عادی به زندگی نگاه میکرد، و با دیدگاه اکثر مردم موافقت داشت، فقط اینکه هیچوقت به پایین نگاه نمیکرد.

چون پایین تنه ش توی آب گل آلودِ سرد غوطه ور بود.

اون برای مدت طولانی ای به دو قسمت تقسیم شده بود، و تا به اینموقع، یه نیروی خارجی قدرتمند بالاتنه ش که بیرون از سطح آب بود رو به داخل آب گل آلود فشار داد، بینی و دهنش یهو با "مایع" سرد و متعفنی خیس و پر شدن، و برای مدتی نفسش بالا نمیومد.

لو ونژو مدتی صبورانه منتظر اون موند، و اینموقع به حرف زدن ادامه داد: "عکسایی که گرفتی به قدر کافی واضح بودن، حتی میشد دید که روی صورتاشون چندتا سوراخ دارن، ما دیگه هویت تک تکشون رو تایید و احضارشون کردیم—حالا که حرفش شد، اگه اطلاعات تماس و آدرس پستیشون بود بهتر میشد، چرا سرراه یه همچین چیزی هم آماده نکرده بودی؟"

نگاه آشفته ی شو ونچائو بدنبال صدا روی چهره ی اون قرار گرفت، بعد از مدت کوتاهی، مردمک هاش درنهایت متمرکز شدن، و به حرفای لو ونژو واکنش نشون داد.

"فایده ای ندارن." اون گفت.

لو ونژو: "چی گفتی؟"

"قایده ای ندارن،" شو ونچائو به آرومی گفت، "شماها نمیتونین مدرکی پیدا کنین، اونا هم غیرممکنه اعتراف کنن."

modu; silent reading (persian translation)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang