چپتر17؛ جولین16

353 72 13
                                    

صدای تیز و مختصر درخواست کمک از بلندگو رد شد و سکوت غذاخوری رو شکست، حتی فی دویی که مقابلش نشسته بود هم شنیدش

****

صدای تیز و مختصر درخواست کمک از بلندگو رد شد و سکوت غذاخوری رو شکست، حتی فی دویی که مقابلش نشسته بود هم شنیدش، لو ونژو دوباره تماس گرفت، و تماس دیگه وصل نمیشد.

بااینکه فقط یه صدا بود، ولی لو ونژو شنید که این صدای اون راننده تاکسی غیرمجاز چن ژن بود.

چن ژن وانگ هونگ لیانگ رو گزارش کرده بود، بخاطر اینکه اون یواشکی به تماس چن یوئَن گوش داده بود، بعلاوه یسری حدس زده بود که بنظر خیلی شبیه این بود که باد رو دنبال کرده و سایه رو گرفته، و از اولش مدارک جدی و واقعی ای نتونسته بود بگیره. (دنبال کردن باد و گرفتن سایه: اتهامات بی اساس، عمل کردن با تکیه به شایعات)

معلوم نبود چن یوئن از ترس درگیر کردن خانواده بود که چیزی باقی نذاشت، یا وانگ هونگ لیانگ بعد از اینکه شاهد رو واسه ساکت کردنش کشت، به اسم "سرکوب قاچاق مواد" دنبال همه ی سرنخا گشت و از بین بردشون. بعبارتی تمام چیزی که لو ونژو از چن ژن گرفته بود، فقط یه آلبوم قدیمی از جیه جیه ی اون بود.

وقتی جدا شدن، لو ونژو میتونست بوضوح ناراضی بودن اون مرد جوون رو حس کنه، و مخصوصا یه جمله به اون گفت: "درباره چیزی که مدرکی نداره، تو نباید با بی فکری دربارش به دیگران بگی، و حتی بیشتر نباید تنهایی خودت بری دنبال مدرک، یادت باشه هرچیزی که شد بهم زنگ بزنی—حتی اگه این ریسکو کنی که بری دنبال مدرک، شاید بازم فایده ای نداشته باشه، ما نمیتونیم با اطمینان فکر کنیم که تاثیری داره."

لو ونژو باور داشت که این جمله از احساسات به منطق میرسه، و باید برای اینکه باعث بشه تا اون یارو چن ژن حرف گوش کن و صادق بمونه کفایت میکنه، کی میدونست به یه روز نمیکشه، که چیزی واسش پیش میاد.

لو ونژو فورا بشقاب میگوها رو جلوی فی دو هل داد: "تو اول بخور، غذات که تموم شد خودت ظرفا رو مرتب کن، من یکم کار دارم، زودتر میرم."

فی دو نه گفت باشه، و نه گفت نباشه، اون بدون عجله یه جعبه ی کاغذی از چای سیاه لیمویی رو باز کرد، و یه قلپ ازش نوشید، ترشی و تلخی ای رو حس کرد، که واقعا چیزی نبود که آدم با نوشیدنش راضی بشه، یه گوشه گذاشتش، و بنظر که تو افکارش غرق شده باشه نگاهش پشت سر لو ونژویی رو دنبال کرد که داشت میرفت بیرون.

لو ونژو اطلاعات تماس چن ژن رو داشت، ولی شماره ای که یکم پیش تماس گرفته بود درحقیقت کاملا غریبه بود، اون از یه سمت با سرعت برق و باد و باعجله به سمت ناحیه ی هوآشی رانندگی کرد، و از یه طرف به مدیر لو زنگ زد.

"عمو لو، منم، خیلی اضطراریه، من الان فرصت ندارم که درخواست تاییدیه بدم، شما میتونین راهی پیدا کنین و دنبال کسی بگردین تا بجای من دوتا شماره رو ردیابی کنه؟"

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now