درنتيجه فی دو دهنشو محكم بست، و تا وقتی به اداره ی شهری يان چنگ برسن، درحد يه نقطه هم باز با اون حرف نزد.
****
"افسر تائو، اگه احیانا نتیجه ی تست بیاد، و این حساسیت بیش از حد منو اثبات کنه، میشه بیزحمت شما برای من مخفی نگهش داری؟" این سومین تماس وکیل لیو با تائو ران بود، لپ کلامش هنوز این بود که "ای کاش میشد به نیم ساعت پیش برگردم، و اون دستم که بهت زنگ زد رو قطع میکردم".
تائو ران با درموندگی آه کشید، حس میکرد این وکیل لیو احتمالا واقعا یجور روان پریشی داره.
وکیل لیو بعد از پرحرفیای ناتمومش گفت: "وگرنه بعدش من دیگه واقعا نمیتونم شغلم رو ادامه بدم، شما بگو این چه کاری بود من انجام دادم؟ ولی اصلا اصلا نمیتونی به کسی بگی آ، امنیت شخصی خودم و خوانواده م توی دستای شماست."
تائو ران ناچارا برای بار سوم ضمانت کرد، تقریبا با اشاره به بهشت سوگند خورد و واسش امضا زد، تا وکیلِ زیادی حساسِ اون سمت درنهایت به سختی موافقت کرد، و فورا اون کراوات رو به اداره ی شهری برای تست فرستاد.
وقتی به کار این فرد رسیدگی کرد، تائو ران حسابی با شرمندگی سرش رو چرخوند و به دختری که رو صندلی عقب نشسته بود لبخند زد: "شرمنده."
اون وسط فیلم دیدن بود که عذاب مزاحمت وکیل لیو بهش نازل شد، اون زمان اتفاقا وقتی بود که زوج اصلی فیلم از همدیگه رو برگردونده بودن—حتی دختری که همراهش بود رو درگیر کرد، و توی صدای اتهامات متقابل و اشک و فس فس تئاتر رو ترک کردن، بعنوان قرار کورکورانه واقعا خیلی شروع خوش یمنی نبود.
دختر چیزی نگفت، احتمالا هم تو دلش داشت فحش میداد، ولی حفظ ظاهر کرد و نشونش نداد، اون حتی خیلی با درک و شعور گفت: "اگه سرت شلوغه نیازی نیست که منو برسونی—شیفو، شما بیزحمت تو اون ایستگاه جلویی واسه من نگهدارین، بعدش ایشون رو برسونین." (اسمی برای مخاطب قرار دادن هر فرد غریبه ای، هر کارگر صلاحیت داری، کسی که توی کاری مهارت داره. اینجا به راننده اشاره داره.)
لاله های گوش تائو ران یکم سرخ شدن—کاملا معذب شده بود: "این اصلا......خیلی......"
"چیزی نیست، ما هم معمولا آخرهفته ها اضافه کار میمونیم،" دختر گفت، "بعلاوه، اضافه کاری ما فقط واسه کار کردن برای رئیسمونه، و شماها برای امنیت جامعه—منم پرونده ی قتلی که اون آقازاده مرتکب شده رو توی اینترنت دیدم، شماها باید هرچه سریعتر پرونده رو حل کنین."
تائو ران یکم به تته پته افتاد: "شاید......شاید آقازاده نبوده، هنوز......هنوز......قاتل شناسایی نشده."
حین حرف زدن، تاکسی دیگه به ایستگاه رسید، راننده با لبخند شادی نگهداشت، و صبر کرد که اون دختر با دست تکون دادن با تائو ران خداحافظی کنه.
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...