چپتر 80؛ مکبث 21

360 63 51
                                    

وقتی به اتاق کنفرانس رسید و نشست، فی دو درنهایت رو به ونژو دهن به صحبت باز کرد: "بنظر نمیاد برای اضافه کاری پول بگیرم."

****

لانگ چیائو نمیدونست لو ونژو تو چه وضعیتیه، و برای مدت طولانی ای قلبش تو حلقش اومده بود، فکر میکرد "کاپیتان چینِ" اونا باز تنهایی رفته تو دل یه فلان غار تار عنکبوتیِ شبح عنکبوت، تمام مدت جرعت رفتن نداشت، و آماده بود تا اون درخواست پشتیبانی بده.

و درنتیجه ش هیچ سیگنال کمکی دریافت نشد، فقط دستور گرفت که دهنشو بسته نگهداره.

لو ونژو گفت: "مسئله ای که یکم پیش درباره ش ازت پرسیدم رو یه راز نگهدار، اگه حرف گوش کن بودی یه روز دیگه واست گوشت خوک پخته شده تو سس قهوه ای میارم، اگه جرعت لو دادنش رو پیدا کنی، عنصر اصلیش میشی!"

لانگ چیائو: "......"

اون حس میکرد اگه کنترلش یکم رو خودش کمتر میبود، احتمالا تبدیل به اولین پرنسس ارشدی تو تاریخ بشریت میشد که بخاطر گوشت خوک پخته شده تو سس قهوه ای پدرشو کشته.

افسر لانگ از یه طرف انتقاد میکرد که رئیسشون یه حرومزاده ست، و از یه طرف بدون شکایت با سخت کوشی تمام اطلاعات مربوط به پرونده ی ژو جونمائو رو از همه جا مرتب کرد.

اتفاقات یهوییِ کل این روز واقعا باعث میشدن آدم بهتش بزنه، کل شهر درحالیکه مشغول تماشای کینه و دشمنی تو خانواده ی ثروتمند بودن داشتن با خوشی به آخرهفته خوشامد میگفتن، فقط تو اداره ی شهری یه موج دیگه به امواج ناآرومشون اضافه شده بود، و هنوزم باید اضافه کاری میموندن.

"من با همکلاسیم قرار داشتم آخرهفته بریم سینما فیلم ببینم،" لانگ چیائو از در اتاق کنفرانس آویزون شد، با انگشتاش پلک هاش رو نگهداشت تا جلوی خطوط اضافی ناشی از احساسات چشماش رو بگیره، و با چهره ی بی‌حالتی زوزه کشید، "چرا بازم اضافه کاریه آ، دارم میمیرم."

لو ونژو با قدم های سریع از کنارش رد شد، و همینجوری با بیفکری پرسید: "همکلاسی پسر یا دختر؟"

لانگ چیائو: "......دختر."

"کل روزو با یه اکیپ دختر میگردی که چی بشه، تو که لزبین نیستی،" لو ونژو بدون ذره ای اهمیت دستش رو تکون داد، "بجای اینکه با یه دختر بری فیلم ببینی بهتره اضافه کاری کنی، حداقلش اینه که اینجا پیش ما از رفتاری لایق یه پرنسس برخوردار میشی."

"عا فاک، تو کدوم کشور تخمی ای به پرنسسش مثل خر دستور میدن؟ این یه کشور ویران شده با مردم منقرض شده ست که باعث شده بود مردمش قبر اجدادشون رو آتیش بزنن مگه نه." لانگ چیائو به پشت سر لو ونژو چشم غره رفت، بعد به شکل عجیبی نگاهی به فی دو که کنارش بود انداخت، "اَی، فی زونگ، تو دیگه چرا نرفتی؟" (عا فاک: مطمئن نیستم چرا ولی حس کردم شاید باید بهش اشاره کنم، عبارت چینیش یجور عبارت قرض گرفته شده از زبان کره ایه)

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now