چپتر25؛ جولین 24

346 71 29
                                    

چهره ی زن با اشک و لبخند از جلوی چشمای اون رد شد، تبدیل به یه صحنه ی محو و تار شد، و بتدریج گسترده شد، به شکل خطرناکی به اون سمت در زمان دوری متصل شد، بدون توقف تا تابستون اون سال ادامه پیدا کرد,توی خونه ای لوکس و تنها

****

وانگ شيوجوئَن، مونث، مليت هان، 48 سال كامل، با مدرك تحصيلي دبستان ترك التحصيل كرده، مادر مقتول هه ژونگيي در پرونده ي "20‌.5".

همسرش ده سال پيش بر اثر حادثه فوت شده، و خودش بشدت بيماره، و دركل قادر به كار كردن نيست، معمولا با تكيه به درآمد ناچيز مقدار كمي سبد دست بافت و دو مو زمين كشاورزي زندگي ميكنه، و قبل اینکه به یان چنگ بیاد، دورترین جایی که رفته بود بیمارستان مرکز استان بود. (مو: واحد اندازه گیری برای زمین ها، برابر با 0.168 جریب)

اولین بار که از بدو تولدش تاحالا به یان چنگ اومده بود، واسه این بود که اون و تنها پسرش با مرگ از هم جدا شده بودن.

جدا از این، تمام چیزای مربوط به اون، درکل چیزای خاصی که ارزش اشاره کردن داشته باشن هم نبودنن.

درمورد اینکه شادی عصبانیت غم و لذت رو تجربه میکرد یا نه، که توی زندگی نابسامانش آیا امید و آرزویی داشت یا نه، دیگه نمیشد بررسیش کرد.

"به تحقیق درباره ی خودروهای مشکوک که از نزدیکی اداره شهری میگذشتن ادامه بده—از گوشیش چیزی پیدا میشه؟"

"کاپیتان لو، گوشیش توی سطل آشغال نزدیک ورودی اداره ی شهری بود."

لو ونژو واکی تاکی رو برداشت، دهنش رو باز کرد و دوباره پایین گذاشتش، چیزی برای گفتن درجواب نداشت—البته، تو یه یان چنگ به این بزرگی، واسه اون زن، بجز اون شخص مرموزی که اونو دزدیده برده، فقط فروشنده های کلاهبردار به شماره ش زنگ میزنن.

اون با یجور خشونت بیشتر روی گاز فشار داد: "واسه ی چی؟ انگیزه ی قاتل چی بود؟ برنامه ریزی لحظه ای برای کشتن ینفر میتونه اینهمه پس آمد داشته باشه؟ راستشو بگم، الان یکم دارم به استنباطت شک میکنم—بعلاوه، اگه قاتل این ژائو هاوچانگ باشه، اون برای چی جسد رو تو ناحیه ی غربی دور انداخته؟ اگه میخواسته تقصیرا رو بندازه گردن ژانگ دونگلای، اینکه صاف میومد جسد رو جلو در عمارت چنگ گوآنگ مینداخت خیلی بهتر نمیشد؟"

کسی که کنارش بود جواب نداد، لو ونژو از گوشه چشم نگاهی بهش انداخت، فهمید که فی دو غرق افکارشه، و نگاهش بدون اینکه پلک بزنه از شیشه ی جلوی ماشین به جاده دوخته شده، بجز یه ریتم 4/4 که تمام مدت با انگشتش روی زانوش میزد، برای مدت طولانی ای هیچ حرکتی نداشت.

لو ونژو با بی ادبی دستشو دراز کرد و اون رو کشید: "هی، دارم با تو حرف میزنم!"

فی دو: "......"

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now