چپتر20؛ جولین19

383 79 45
                                    

فی دو درعوض بعد از اینکه گیج شد، یهویی خندید—نه پوچ بود و نه مصنوعی، مدل خنده ای بود که واقعا نتونسته بود جلوش رو بگیره.

****

فی دو از بهشت افتاد، و لو ونژو مثل اراذل شوکه شد، ولی شرایط بحرانی بود، و کاپیتان لو قهرمانی نبود که بخاطر مزخرف گفتن آسیب ببینه، سریعا تصمیم گرفت، اول وو شوئه چون رو توی ماشین چپوند، و خودش رو صندلی شاگرد نشست، هنوز محکم ننشسته بود، که در و پنجره ی کاملا بازِ اون ماشین دیگه آروم آروم بصورت خودکار بسته شدن، و ماشین با صدای "آعو" به بیرون جهید.

لو ونژو تقریبا به پشتی صندلی برخورد کرد: "چرا حس میکنم خیلی مود ثابت و پایداری نداری......هی!"

فی دو با اینکه به اون نگاه نکرده بود، اما بوی خون که بنا به خط نگاه آدم منتقل نمیشد، و هنوز جریان پایدارش شناور بود.

گاز دادنای ماشین دیگه جوری شده بودن که باعث میشد آدم بیهوش بشه، کیسه ی خون متحرکِ کنارش باز به اون بیهوش شدنِ آدم اضافه میکرد، هردوشون باهم تلاقی پیدا کرده بودن، و فی زونگ بعد از لایی کشیدن زیبا و بامهارتش، طوری که خیلی زیبا و بامهارت نبود داشت صاف به تیر برق میخورد.

صدای لو ونژو که تغییر کرد، رگ های شقیقه ی فی دو با خشونت بیرون زدن، و درحالیکه هزار وزنه به رشته مویی آویزون بود خطرناک و تو شرایط ریسکی ای فرمون رو چرخوند.

تیر برقی که از مصیبت نجات پیدا کرده بود احتمالا هنوز یه نفس راحت نکشیده بود، که به چشم خودش دید که کل هیکل اون ماشین بالا و پایین میپره—فی زونگ با بی احتیاطی تو جدول رفت.

لو ونژو با نهایت سرعت کمربند ایمنیش رو بست، حس کرد که تازه از برکه ی اژدها دراومده بیرون، و باز تو لونه ی ببر رفته—از حمله ی گانگسترا با سلاح هاشون نمرد، و احتمالا قرار بود بخاطر فی دو این راننده ی انتحاری بمیره.

لو ونژو برای اون با صدای بلند سر و صدا کرد: "این رانندگی کردنتم خیلی پیچیده و عجیب غریبه!"

فی دو حتی جرعت نداشت عمیق نفس بکشه، و همینکه نفس میکشید بوش رو حس میکرد: "کی بهت اجازه داد جلو بشینی، الانه که بالا بیارم!"

لو ونژو: "......"

نسبت به همچین مرد جوون زیبا بااستعداد و با اعتماد به نفسی هم میتونست بالا بیاره، مرضش چیه؟

فی دو لایه لایه عرق سرد ازش میریخت، و بسادگی دیگه نمیتونست جاده رو واضح ببینه، درنهایت دیگه نتونست برازنده و باهوش بودنش رو حفظ کنه، و تحت فشاری که بخاطر لو ونژو روش بود فحش داد: "من مادرفاکر با دیدن خون حالم بد میشه، خودتو بپوشون واسم."

لو ونژو گیج شد، اون همیشه فکر میکرد اینکه فی دو "با دیدن خون حالش بد میشه" یه شوخیه، چون بوضوح یادش بود اون موقع بچگیش همچین مشکلی نداشت.

modu; silent reading (persian translation)Onde histórias criam vida. Descubra agora