چپتر26؛ جولین25

294 74 9
                                    

"شما میتونی یا نه......که یه شانس دوباره ای بهم بدی تا تظاهر کنم یبار دیگه مامانم رو دیدم؟"

****

از شمارش معکوس هنوز چهل و پنج ثانیه باقیمونده بود، که یهویی، تمام "سایبان فلک" ناگهانی متوقف شد، و بعدش، تحت نگاه خیره ی تمام مردمِ حیرون، تصویر مرد جوونی روش پهن شد.

اون هجده نوزده سالش بود، و خیلی معمولی بنظر میومد، یکم تیره بود، و وقتی چهره ش رو به لنز دوربین بود، ژست ایستادنش کاملا بااحتیاط بود، لبخندش درعوض بزرگ بود، و دندون های سفیدِ بی پوششش رو به نمایش گذاشته بود.

نگاه زن بالای ساختمون با غافلگیری به این عکس قدیمی درخشان برخورد کرد، و در لحظه کند شد، یه پاش داخل و یه پاش بیرون از نرده ی آهنی حفاظتی بود، و "بال" های پشتش بخاطر وزش نسیم شبانگاهی صدا میدادن.

زن دیدش، و تمام مردم توی میدون مرکزی که منتظر پیش نمایش مراسم اختتامیه بودن هم دیدنش، لو ونژو تازه بررسی یه ساختمون رو تموم کرده بود، و داشت میدویید پایین، همینکه سرش رو کج کرد و دید که دنیای بیرونش به شکل غیرمنتظره ای تغییر کرده، پاش تلو تلو خورد، و تقریبا از پله های ورودی قل خورد پایین.

کنارش یه پلیس جنایی یه نفس سرد کشید: "کاپیتان لو، حق پخش زنده رو میخرن دیگه مگه نه؟ و این بازم تونسته یهویی عوض بشه؟ این باید باز یه,باز یه ماشینِ داغون شده باشه!"

"مزخرف نگو!" قدم های لو ونژو متوقف نشدن، و واکی تاکی رو برداشت، "گروهان1 جواب بده، اون ماشین رو پیدا کردین؟ به تمام تقاطع ها توجه کنین، همینکه صاحب ماشین خودش رو نشون داد، فورا دستگیرش کنین. مدل ماشین و شماره پلاکش رو به فی دو بدین، بخواین که رو صفحه نمایش پخشش کنه، و مردم رو به گزارش کردنش تشویق کنه."

همزمان، توی اتاق کنترل ساختمون بزرگ مرکز اقتصاد و تجارت، دسته ای از پرسنل بشدت مشغول بودن طوری که پاهاشون زمین رو لمس نمیکرد.

"دستگاه فیلمبرداری وصله؟"

"پردازنده ی فیلم کو؟"

"نور نور نور......اَی، مواظب اون کابل باش!"

فی دو وسط اونهمه شلوغی و سر و صدا به زور بی صبری و اضطرابش رو با قدم زدن کنترل کرد، و به زور خودش رو بیحرکت توی یه کنج نگهداشت.

اون با کفش چرمیش که معلوم نبود کِی کثیف شده بود به آرومی و یکی یکی روی زمین میزد، بنظر میومد که تو کل دنیا از اول تا آخرش یه ضرب آهنگ با ریتم 4/4 آروم وجود داره، که تو هرحالتی میتونست تمام صداهای اطرافش رو قطع کنه.

یهویی، لامپ جلوی اون روشن شد، و فی دو سرش رو بالا آورد.

"فی زونگ، تجهیزات آماده ن!"

زن بالای ساختمون حریصانه به عکس نوجوون زل زده بود، معلوم نبود چه مدت زیادی بود که تماشاش میکرد.

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now