"شما میتونی یا نه......که یه شانس دوباره ای بهم بدی تا تظاهر کنم یبار دیگه مامانم رو دیدم؟"
****
از شمارش معکوس هنوز چهل و پنج ثانیه باقیمونده بود، که یهویی، تمام "سایبان فلک" ناگهانی متوقف شد، و بعدش، تحت نگاه خیره ی تمام مردمِ حیرون، تصویر مرد جوونی روش پهن شد.
اون هجده نوزده سالش بود، و خیلی معمولی بنظر میومد، یکم تیره بود، و وقتی چهره ش رو به لنز دوربین بود، ژست ایستادنش کاملا بااحتیاط بود، لبخندش درعوض بزرگ بود، و دندون های سفیدِ بی پوششش رو به نمایش گذاشته بود.
نگاه زن بالای ساختمون با غافلگیری به این عکس قدیمی درخشان برخورد کرد، و در لحظه کند شد، یه پاش داخل و یه پاش بیرون از نرده ی آهنی حفاظتی بود، و "بال" های پشتش بخاطر وزش نسیم شبانگاهی صدا میدادن.
زن دیدش، و تمام مردم توی میدون مرکزی که منتظر پیش نمایش مراسم اختتامیه بودن هم دیدنش، لو ونژو تازه بررسی یه ساختمون رو تموم کرده بود، و داشت میدویید پایین، همینکه سرش رو کج کرد و دید که دنیای بیرونش به شکل غیرمنتظره ای تغییر کرده، پاش تلو تلو خورد، و تقریبا از پله های ورودی قل خورد پایین.
کنارش یه پلیس جنایی یه نفس سرد کشید: "کاپیتان لو، حق پخش زنده رو میخرن دیگه مگه نه؟ و این بازم تونسته یهویی عوض بشه؟ این باید باز یه,باز یه ماشینِ داغون شده باشه!"
"مزخرف نگو!" قدم های لو ونژو متوقف نشدن، و واکی تاکی رو برداشت، "گروهان1 جواب بده، اون ماشین رو پیدا کردین؟ به تمام تقاطع ها توجه کنین، همینکه صاحب ماشین خودش رو نشون داد، فورا دستگیرش کنین. مدل ماشین و شماره پلاکش رو به فی دو بدین، بخواین که رو صفحه نمایش پخشش کنه، و مردم رو به گزارش کردنش تشویق کنه."
همزمان، توی اتاق کنترل ساختمون بزرگ مرکز اقتصاد و تجارت، دسته ای از پرسنل بشدت مشغول بودن طوری که پاهاشون زمین رو لمس نمیکرد.
"دستگاه فیلمبرداری وصله؟"
"پردازنده ی فیلم کو؟"
"نور نور نور......اَی، مواظب اون کابل باش!"
فی دو وسط اونهمه شلوغی و سر و صدا به زور بی صبری و اضطرابش رو با قدم زدن کنترل کرد، و به زور خودش رو بیحرکت توی یه کنج نگهداشت.
اون با کفش چرمیش که معلوم نبود کِی کثیف شده بود به آرومی و یکی یکی روی زمین میزد، بنظر میومد که تو کل دنیا از اول تا آخرش یه ضرب آهنگ با ریتم 4/4 آروم وجود داره، که تو هرحالتی میتونست تمام صداهای اطرافش رو قطع کنه.
یهویی، لامپ جلوی اون روشن شد، و فی دو سرش رو بالا آورد.
"فی زونگ، تجهیزات آماده ن!"
زن بالای ساختمون حریصانه به عکس نوجوون زل زده بود، معلوم نبود چه مدت زیادی بود که تماشاش میکرد.
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...