چپتر 5؛ جولین 4

549 111 65
                                    

جامعه ی بین المللی اگه واسه عیاش بازی هم جایزه میداد، ارباب جوان فی تا حالا احتمالا نوبل داشت.

****

اون مرد قد بلند بود، یه پیراهن مشکی، و شلوار غربی جذب پوشیده بود، دستاش تو جیبش بودن، دوتا پاهاش رو جلوش خیلی ریلکس از روی هم رد کرد بود، و موهای بلندش روی شونه هاش افتاده بودن، اگه ینفر باهاش روبرو میشد، نگاه اون بلافاصله مثل دوتا کاسه لبخند میشد که پر شده، و مثل اینکه رایگان باشه بدون تبعیض ارسالش میکرد.

لانگ چیائو تا به این سن، هنوز ندیده بود که یه مرد اختصاصا بیاد دم در اداره ی امنیت عمومی عشوه گری: "معاون تائو، دوستته؟"

تائو ران بنظر یجور دندون درد داشت.

لانگ چیائو خیلی تیز بود، و فورا متوجه شد که جو یجورایی غیرعادیه، نتونست سر و دم رو از هم تشخیص بده و پرسید: "چیشده؟"

تائو ران تازه میخواست بره جلو و حرف بزنه، که لو ونژویی که تمام مدت ساکت بود یهویی دستش رو دراز کرد و بازوی اونو گرفت، و به سمت اون فرد چونه ش رو بالا آورد: "فی دو، اینجا اومدی چیکار کنی؟"

فی دو پای بلندش رو جمع کرد، پلکش رو بالا آورد و به اون نگاه انداخت: "اوه، ببخشید، نمیدونستم این مکان به فامیلی لو هست."

لو ونژو با صورت بی حالتی چشماش رو باریک کرد، فی دو با لبخند نصفه نیمه ای به اون نگاه کرد، و لانگ چیائو ای که کلا نمیدونست چرا همچینه بدون دلیل رایحه ی مرگِ شمشیر از غلاف کشیده شده و کمان خم شده رو احساس کرد. (شمشیر از غلاف کشیده شده و کمان خم شده: وضعیت دشمنی متقابل)

بعد از مدت کوتاهی، فی دو جوری که انگار حسابی دنبال کتک کاری باشه پوزخند زد، اول از همه نگاهش رو برداشت، و به سمت تائو ران چرخوندش: "تائو ران سوار شو، اگه نریم کاپیتان لو بهم برگه جریمه میده."

تائو ران هنوز فرصت نکرده بود جواب بده، که لو ونژو به سردی متوقفش کرد: "من گفتم که کار تعطیل شده؟ شما دوتا فورا با من برگردین اداره، باید هرچه سریعتر دنبال مدیر ژانگ بگردیم که گزارش پیشرفتمون رو بدیم، همینطور یه جلسه درباره ی جزئیات پرونده داشته باشیم."

لانگ چیائو: "......"

مگه همین الان نگفتی "بذاریم واسه فردا حرف بزنیم"!

فی دو با تنبلی آه کشید: "رئیس یائسه واقعا یکی از تراژدی های دنیاست، پس اینکارو کنیم، تائو گِه و اون خانوم پلیس جیه جیه ی خوشگل توی ماشین من بشینین، من به اداره ی شهر میرسونمتون، یه روز رو سخت کار کردین، چه خوب چه بد بهرحال توی ماشینی میشینین که یمقدار فضا داره تا پاهاتون رو دراز کنین."

"این جادار نیست؟ فی زونگ، پس تو نباید ماشین انتقال بازداشت شده‌های ما رو تجربه کنی، اونو بهت ضمانت میکنم که نمیذاره دستتم دراز کنی."

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now