چپتر 104؛ ورخاوینسکی 14

198 34 10
                                    

این لحظه واقعا میتونست تو تاریخ ثبت بشه، کاپیتان لو تا به اینجا، بزرگترین مبلغ رشوه از موقع استخدام شدنش تاحالا رو دریافت کرده بود

****

لو ونژو با بهت زدگی به فی دویی که دستش توی جیبش بود و وارد اتاق میشد نگاه کرد، اون معلوم نبود کی لباسای کل هیکلش رو به استایل محصلی تغییر داده بود، و حتی با ریاکاری یه کتاب زیربغلش زده بود، دستش رو بالا آورد و به نرمی تقه ای به قاب در زد، نگاه فی دو کل تیم تحقیقات جنایی که از خودشون رایحه ی "التماس برای حمایت" منتشر میکردن رو اسکن کرد، و به نشونه ی سلام کردنِ دسته جمعی سرش رو به بالا و پایین تکون داد: "میزم هنوزم سرجاشه؟"

هرچند مدت زمانی که فی دو توی تیم تحقیقات جنایی بود اصلا طولانی نبود، اما از قدیم گفتن "ساده ست که از صرفه جویی به ولخرجی بری، اما سخته از ولخرجی به صرفه جویی بری"، اگه مقایسه درکار نبود هیچ صدمه ای هم درکار نبود، اونا همه خوراکی های شبانه ای که به شکل مخصوصی از هتل شش ستاره توزیع شده بودن با خوراکی ها و نوشیدنی هایی که هرچی ازش میگرفتن تموم نمیشد رو یادشون بود، و تحت تاثیر این گلوله های شکرپوش شدهی بزرگ و قدرتمند، تقریبا یجور بازتاب شرطی براشون بوجود اومده بود—با دیدن فی زونگ این مرد خوش قیافه ای که مثل درخت یشمی در معرض باد بود، اولین واکنششون این بود که آب دهنشون شروع به ترشح کنه. (گلوله ای با روکش شکر، ظاهری قابل قبول و اغوا کننده اما درواقع کشنده

اینو ونژوی پدصگ هم تو چپتر دو گفته بود😂 ولی بازم: درخت یشم استعاره از زیباییه، درکل برای توصیف "مردی" به کار میره که خوش تیپ، خوش قیافه، جذاب، گیرا، و کلا همه چی تمومه)

لو ونژو با درموندگی طرز رفتار داغون زیردستاش این داداشای دنیا ندیده ش رو تماشا کرد، که با حلقه زدن دور فی دو دفترش رو اشغال کرده بودن و مثل پسری که پول واسشون پخش میکنه ازش محترمانه استقبال میکردن، بعد درنهایت به خودش اومد—تعجبی نداشت که وقتی دیشب گفت نمیخواد فی دو بیاد دنبالش، این بچه فلک زده انقدر با خوشحالی قبولش کرد!

تائو ران از پشت سر به شونه ی اون زد، صداش رو پایین آورد و به لو ونژو گفت: "الان شما دوتا چجور رابطه ی عشقی ای دارین؟"

لو ونژو در لحظه حالتِ "گیج و گمراه" خودش رو جمع کرد، بی تفاوتیِ پیچیده و گیج کننده ای رو به نمایش گذاشت، و با کلماتی صادقانه و صمیمانه به تائو ران گفت: "تو آ، یه آدمی هستی که کل روز نشستی تو خونه درباره ی زن گرفتن فانتزی میبافی، اخیرا هم متعلق به سطح جامعه گراییِ جنینی شدی، میفهمی؟ جنینی! هنوز خوراک و پوشاک مناسب واست فراهم نشده، دنبال چه فرهنگ تمدنی معنوی ای افتادی؟ مم؟ رابطه ی عشقی به تو چه ربطی میتونه داشته باشه؟"

تائو ران: "......"

لو ونژو با تظاهر به بیصبری به ساعتش نگاه کرد: "تازه این ساعت اومده، مگه تو سالن غذاخوری میز رزرو کرده؟ واقعا نمیتونم هیچکاریش کنم."

modu; silent reading (persian translation)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant