"من بطرزغیرمنتظره ای نشنیدمش."
****
"عجیبه، همه ی توالتا رو گشتم، کسی هم ندید که اون کی رفته......اَی، رئیس، چیشده؟"
"دوربینای امنیتی رو چک کن، برو پیداش کن،" قطار افکار لو ونژو هنوز مستقیم نشده بودن، كه به شكل غريزي هواي خنكي درعوض ديگه از پشت ستون فقراتش به بالا خزيد، "زودباش!"
لانگ چیائو لحظه ای گیج شد، سرش رو چرخوند و دویید.
دوربین امنیتی خیلی سریع چک شد، توش میشد خیلی واضح دید، از بعد اینکه فی دو بلند شد و رفت مدت زیادی نگذشت، که مادر هه ژونگیی یه تماس رو جواب داد. معلوم نبود اون تلفن چی گفت، که با چندتا کلمه اون تبدیل به یه تیکه سنگ انسانی شد، مدت تماس تلفنی احتمالا حدود دو دقیقه بود، و بعدش مادر هه ژونگیی مدتی رو گیج موند، همونجا ایستاد و مدت کوتاهی تو جلو رفتن تردید کرد، سمت انتهای مسیری که فی دو ازش خارج شده بود رو چندبار دید زد، و منتظرش نموند.
دوربین امنیتی تا ورودی اداره ی شهری رو ضبط کرده بود، قدم های مادر هه ژونگیی بدون ذره ای تردید بودن، اون خیلی سریع از خیابون رد شد، و وقتی از گذرگاه گذشت دور زد و ردش ناپدید شد.
نیازی نبود که لو ونژو بگه، که لانگ چیائو دیگه جلوتر افراد رو فرستاده بود تا تقاطعی که مادر هه ژونگیی ازش دور زده بود رو دنبال کنن، و جداگونه دنباش بگردن.
"من همین یکم پیش از شیاو هییانگ پرسیدم،" تائو ران با قدم های سریعی اومد و گفت، "بعد از اینکه زیرشعبه از ایستگاه راه آهن تحویلش گرفت، فورا دستورات وانگ هونگ لیانگ دنبال شدن، و مستقیما پیش ما فرستادنش، از وقتیم که اومده نرفته، امکان نداره که با یان چنگ خیلی آشنا باشه، ولی دوربین امنیتی دم در نشون میده، که بعد از اینکه اون از دروازه بیرون رفت حتی به سمت چپ و راستش هم نگاه نکرد، و مستقیما از خیابون رد شد و دور زد، من حس میکنم اون سمت حتما کسی منتظرش بوده."
لو ونژو: "دوربین امنیتی نزدیک تقاطع رو چک کنین، ماشین ها و عابرایی که تو این بازه ی زمانی رد شدن تک تکشونو بررسی کنین."
"سخته، این چندروز طرح کنترل ترافیک پلاک های زوج و فرد بود،" تائو ران آه کشید، "ماشینایی که پلاکاشون محدود بود فقط از ساعت دوازده تا سه شب تازه میتونن برن، افراد خیلی زیادی بخاطر هرجور دلیلی ناچارن شب رانندگی کنن، خیابون به آرومی قبل نیست، و احتمالا بررسی کردنشون خیلی طول میکشه، اگه چیزی نشده بود اهمیتی نداشت، ولی اگه یه وقتی......"
لو ونژو کلمه ای نگفت و چند دور چرخید، یهویی، قدم های اون مکث کردن، و حافظه ش درنهایت پاهاش رو دنبال کردن—لو ونژو سرانجام یادش اومد که اون آشوب یکم پیش تو دلش از کجا اومد.
"...... و باعث ميشم باور كنه تو و اون آدما باهم توي يه لجن شناورين."
"اون خيلي ساده پر از نااميدي ميشه، و فكر ميكنه كه توي اين دنيا هيچ به اصطلاح 'عدالتي' وجود نداره."
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...