"من اینجام،" اون فرد کنار گوشش گفت، "هیچی نشده، تو استراحت کن، بیدار که شدی باز حرف میزنیم."
****
فی دو همش ناخودآگاه به خواب میرفت، و یه وقتایی تیکه تیکه برای مدتی بیدار میشد، خودشم نمیفهمید چه خبر شده، و نمیدونست با گیجی به کدوم بُعد رسیده، تقریبا کاملا مفهوم زمان و مکان رو از دست میداد.
همچین تجربه ای برای اون کاملا تازه بود، انگار داشت یه خواب زمستونی خیلی طولانی رو میگذروند، مغزش که بلاتکلیف بین ریاستارت شدن و از کار افتادن حرکت میکرد از بدو تولد تاحالا هیچوقت انقدر باز و وسیع نبود.
احتمالا بعد از سه روز، تازه مفهوم تاری از پیرامونش براش شکل گرفت، مبهم یادش میومد که بخاطر انفجار بمب به بیمارستان آورده شده، میتونست وقتی کادر درمان میومدن یسری واکنش های ساده نشون بده، و بعضی وقتا تو گیجی، هنوزم میتونست حس کنه کسی به ملاقاتش میاد—چون ینفر از فرصتی که هیچکس حواسش نبود استفاده میکرد، و تقریبا هرروز جایی از بدنش رو که آسیبی ندیده بود و لوله ای وصل نشده بود رو چندبار نوازش میکرد، همچین رفتاری واقعا خیلی متناسب با استانداردهای کادر درمان نبود.
اما اتاق مراقبت های ویژه هرروز فقط نیم ساعت اجازه ی ملاقات میداد، و هربار فقط یه نفر میتونست داخل بیاد، فی دو بخش اعظمی از زمان رو تو حالت کما و نیمه کما بود، درکی از زمان نداشت، و واقعا همکاری با این بازه ی "ملاقاتِ زندانی" کوتاه مدت خیلی سخت بود، گهگداری میتونست وقتی کسی که به ملاقاتش اومده بود صداش میزد، به آرومی پلکش رو تکون بده یا با حرکت انگشتش جواب بده، که دیگه میشد بعنوان رابطه ی عمیق با کسی که میومد حسابش کرد.
تائو ران درحالیکه رو تمام تنش لباس ایزوله و کاور کفش پوشیده بود، با صدای خش خش بدو بدو اومد، و خیلی هیجان زده گفت: "وقتی صداش زدم، دیدم مژه ش تکون میخوره!"
"غیرممکنه،" لو ونژو گفت، "من همین تازه رفته بودم داخل، کنار تختش صداش زدم تا بیدار بشه، و اون یذره هم واکنش نداشت، حتما اشتباه دیدی."
تائو ران یذره هم متوجه این نشده بود که اون خوشحال نیست: "واقعا تکون خورد، نه فقط یبار، اگه بخاطر اصرار دکتر نبود که بیرون برم، شاید میتونستم ببینم که چشماشو باز میکنه!"
لو چوئهشن حتی عصبانی تر شد: "پس حتما بخاطر صدا زدن من بوده، و تو اعتبارشو دزدیدی—لباس ایزوله رو بده بهم، من میخوام باز یبار دیگه برم داخل، باید مجبورش کنم تا از نو واسه من تکون بخوره......" (چوئه شن یعنی الهه ی چلاق😂)
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...