چپتر 91؛ ورخاوینسکی 1

383 67 135
                                    

غریزی میخواست فرار کنه، و توی دلش درعوض نمیخواست فرار کنه، هردوتاشون باهم همپوشانی داشتن، برای مدتی تو دوراهی گیر کرده بود، ناچارا پر از وحشت همونجا خشکش زد.

****

لو ونژو خودش معمولا تو اتاق مهمان میموند—چون فاصله ی بین اتاق مهمان و سرویس بهداشتی به در ورودی خیلی نزدیکتر بود، و اینجوری اگه یوقتی صبح دیر پا میشد، میتونست در عرض دو دقیقه کل ماموریت های کنار زدن گربه از رو صورتش,پوشیدن لباس,شستن صورت و آب کشیدن دهنش و همینطور شلیک شدن به بیرون از در رو تکمیل کنه.

درنتیجه وقتی اتاق خواب اصلی رو به اتاق مهمان تبدیل کرد، و روتختی جدید به بغل واسه فی دو پهنشون کرد، فی دو واضحا دچار سوءتفاهم شد.

لو ونژو هنوز فرصت نکرده بود پشتش رو راست کنه، که یه رایحه ی موشیانگ آشنا از پشت سرش بلند شد، زودبعدش توسط کسی از پشت بغل شد، یه دست خیلی گستاخ روی کمرش قلاب شد، و دست دیگه ش به آرومی از روی گردنش گذشت، لب هاش رو بهش چسبوندن، و بعد نفسی توی گوشش دمید.

گوش لو ونژو صدای "وزوز" داد، بدنش منتظر دستور نموند، و دیگه بدون اجازه نصفش آتیش گرفته بود، مچ دست فی دو رو گرفت، و حس میکرد کف دست خودش به طرز تحقیرآمیزی بشدت داغ کرده.

لو ونژو: "شیطنت نکن."

فی دو از قبل فهمیده بود لو ونژو نمیتونه دربرابر عطر مردونه ی سریِ چوب مقاومت کنه، بخصوص وقتی که فقط یذره از نت آخرش باقی مونده، درنتیجه قبل از مرخص شدن از بیمارستان مخصوصا از دستیارش خواست یه شیشه براش بیاره، این زمان، اون گوشاش رو به روی ضعف لو ونژو بسته بود، از روی مهربونی گذاشت طرف مقابل مچ دستش رو نگهداره، و پشت گردنش رو لیسید: "شیشیونگ، تظاهر به قدیس بودن میکنی آ." (یادآوری: موشیانگ عطر چوبیه. تو چپتر 32 درباره ش و همینطور نت پایانی عطر توضیح داده بودم)

لو ونژو لرزید، بخاطر فی دویی که به حفره ی زانوش فشار آورد یهو غافلگیر شد، و روی ملافه ای که همین تازه پهنش کرده بود پرت شد.

موهای تازه شسته شده ی فی دو نمناک بودن، قطرات آب روی نوک موهاش جمع شده بودن، و زیر نور تاریک چراغ کنار تخت میدرخشیدن، که باعث میشد آدم سحر و جادو بشه، قطره ی آب یهو شکل گرفت، پایین چکید، و گلوی لو ونژو بدنبالش تکون خورد.

فی دو با لبخندی که شبیه به لبخند نبود جمله ای اضافه کرد: "ولی از 'تظاهر به قدیس بودن' شماهایی که اینطوری گرگ رو به خونه‌تون راه میدین خوشم میاد، معمولا طعم خیلی خوبی داره."

"گمشو پایین،" لو ونژو درست مثل کسی بود که با شبح لاکپشت نرم صدف چینی تسخیر شده، درونش وحشتناک آتیش گرفته بود، اما باز هم دست دراز کرد تا اونو هل بده، و با دندون قرچه گفت، "تازه از بیمارستان مرخص شدی و اونوقت داری دنبال مرگ میگردی؟"

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now