چپتر۱۲؛ جولین۱۱

417 85 32
                                    

"من این نتیجه گیری شما رو قبول ندارم، افسر لو."

****

لو ونژو به چشماي اون خيره شد: "فاميليش فنگ، اسم كاملش ميشه 'فنگ نيان' يا 'فنگ نيان گه'؟" (冯年哥 منظور اينه كه كاراكتر "گِه" آخرش بخشی از اسمشه يا فقط پسونده و به معنی همون برادر بزرگتر که باهاش مردای بزرگتر خودمونو صدا میزنیم. بعبارتی، اسم کوچیکش یه بخشیه و فقط نیان هست، یا اینکه دوبخشیه و نیان گِه ست؟)

"نميدونم......این جوری بود که به گوش میرسید، اون یکم لهجه داشت، نمیدونم چه کاراکتری بوده، و همینطورم نمیدونم که کاراکتر آخر فرم صدا زدنه یا توی اسمش بوده." ژانگ تینگ گیج و مبهوت گفت، "اونموقع هوا روشن نبود، و اون یهویی پرید بیرون، لبخندش بطور خاصی چاپلوسانه بود، و حرفاشم یکم بی سر و ته بودن، یکم انگار اختلال روانی داشت، من کسی رو همراهم نداشتم، و یکم ترسیدم. همش میگفتم 'نمیشناسمش'، و میخواستم ازش خلاص شم و برم......" (وقتی کسی لهجه داره آوای کاراکترایی که اداشون میکنه ممکنه یکم متفاوت به گوش برسه، ژانگ تینگ اینجا فقط حدس زده که کاراکترای "فنگ نیان گه" مثل اون کاراکترها ادا شدن و درواقع نمیدونست که کدوم کاراکترها درستن، درصورتیکه این احتمال میتونه وجود داشته باشه که کاراکتر "گِه" اینجا اونی نبوده که معنی برادر بزرگتر هم میداده.)

لو ونژو پرسید: "کی این موضوع اتفاق افتاد؟"

"یکم پیش،" ژانگ تینگ گفت، "یکم پیش اطراف شرکتمون تمام مدت یسری عورت نما میچرخیدن که از نظر ذهنی نرمال نبودن، خیلیا گفتن که دیدنشون، و رئیسامون جرعت نداشتن که بذارن اضافه کاری کنیم، ولی من تصادفا اون روز یکم کار تموم نشده داشتم، و مدتی موندم، اونموقع آدمای خیلی کمی طبقه ی پایین بودن، من درواقع یکم ترسیده بودم......وگرنه که نمیذاشتم گِه بیاد دنبالم."

فی دو مامور تحویلی که توی کافی شاپ بهش برخورده بود رو برای خودش یادآوری کرد، و یهو یکم گیج شد، درنتیجه نتونست طاقت بیاره و مداخله کرد: "بعدش چیشد، اون آدم باهات درگیر شد؟"

ژانگ تینگ سرش رو به بالا و پایین تکون داد: "من دیدم که گِه اومده، و میخواستم ازش رد شم و از خیابون بگذرم، ولی اون غافلگیرم کرد و نمیدونم چرا بازم دنبالم اومد، من اونموقع یکم وحشت کردم، و عصبی چند قدم دوییدم، و با صدای خیلی بلندی گفتم 'کی هستی، من نمیشناسمت'، گِه و اونا شنیدنش، احتمالا فکر کردن که اون یه ولگرده، و کتکش زدن."

لو ونژو: "هه ژونگیی-این فرد توی عکس کتکا رو جواب داد؟"

"نداد،" نگاه ژانگ تینگ به پایین آویزون شد، و بنظر یجورایی تاب و تحملش رو نداشت، "اون فقط سرش رو با دستاش پوشوند، من تازه فهمیدم که اون خیلی کوچیک بنظر میاد، و شاید من خیلی حساس شده بودم، پس با عجله گِه رو گرفتم و کشیدمش."

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now