"چیائو-ار، به رئیس بگو، ژنگ کیفنگ فرار کرده!"
****
"وقتی جلسه داشتیم حواست پرت بود،" لو ونژو صداش رو پایین آورد، و رو سرشونه ی فی دو زد، "الان سیر خوردی و نوشیدی، قند خونتم که پایین نیست، درسته مگه نه؟ گستاخ."
فی دو موقع نقاشی کردن طوری نبود که عمدا از کسی اجتناب کنه، با کمال آرامش و خونسردی دفترچه رو گرفت و ورق زد، و دوتا دستاش رو از هم باز کرد: "یه برگه ی دیگه ش کجا رفت؟ شیشیونگ، واسه چی دفترچه م رو پاره کردی؟"
لو ونژو عدالت رو طرف خودش داشت: "مصادره شد."
زود بعدش، لبخندش محو شد، در رو هل داد و وارد اتاق بازجویی شد.
حرکت وارد شدنشون ژو هوئیجین رو گوش به زنگ کرد، با دوتا چشمای بیحواسش سرش رو بالا آورد و به سمت لو ونژو نگاه کرد، تو حدود کمتر از یه روز، این آدم دیگه از یه جوون بااستعداد و خوش قیافه که کلا نمیشد سنش رو تشخیص داد، به یه مرد میانسال با چهره ی تکیده و چشمای گود افتاده تبدیل شده بود. واضح بود که برای چه زن و چه مرد، پوست زیبا و درخشان همنقدر آسیب پذیر بود، اگه فقط اون یذره انرژی سه گانه مثل دود و خاکستر ناپدید میشد، توی یه چشم بهم زدن از تاریخ تازه موندن بدن میگذشت. (سه انرژی طب چینی: جوهره ی وجود، چی، روح)
بدون اینکه منتظر بمونه لو ونژو دهنش رو باز کنه، ژو هوئیجین دیگه سر صحبت رو باز کرد، اون با صدای خفه ای پرسید: "گزارش تست پدر فرزندی رو میتونین بهم بدین ببینم؟"
لو ونژو گیج شد، از پشت سرش درعوض یه پوشه تحویل داده شد—فی دو انگار از قبلتر پیش بینی کرده بود که اون اینو میپرسه، و دیگه آماده ش کرده بود: "مال تو,هوئیشین و یانگ بو، همشون داخل اینه."
ژو هوئیجین یه نفس عمیق کشید، باز کردن اون پوشه ی نازک کاملا یک دقیقه براش طول کشید، انگار داشت تراژدی کل زندگیش رو باز میکرد، دستاش تا مرز نابودی میلرزیدن.
فی دو طرز رفتار یکم بدجنسانه ی قبلش رو تغییر داد، و از نو لیوان آب گرمش رو براش عوض کرد: "قبل از صحبت اول گلویی تر کن، ژو زونگ فرد با ایمانیه درسته؟ براساس طرزفکرتون، انسان روح داره، نگرانی های هوئیشین خاموش نشدن، نباید هم دور رفته باشه، نذار ببینه حالت ناخوشه."
برای کسی که بزرگترین غم رو تجربه کرده، همچین نصیحت های گرم و لطیفی کاملا یه ابزار خوب برای درآوردن اشک بودن، ژو هوئیجین درحالیکه به آستانه ی تحملش رسیده بود صدای هق هق از خودش خارج کرد، تمام بدنش برای مدت طولانی ای لرزید، دستمال کاغذی ای که فی دو بهش داده بود رو گرفت، و با خشونت صورتش رو پاک کرد: "هرچیزی که میتونستم بگم رو گفتم، دیگه چی میخواین ازم بپرسین، هویت اونایی که تو آدم ربایی جعلی باهام بودن؟"
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...