چپتر19؛ جولین18

371 72 30
                                    

از توی پنجره ی ماشین که تا نصف پایین اومده بود نیمرخی پوشیده شده با موهای بلند مشخص شد، کسی که اومده بود به لو ونژو نگاه نکرد، و فقط مختصر گفت: "سوار شو."

****

حلقه ی افراد هوشیار با کامل شنیدن این کلمات شوکه کننده، همشون بلااستثنا به با بهت زدگی به کاپیتان هوآنگ نگاه کردن.

کاپیتان هوآنگ به هیچکسیم جواب نداد، و با بی صبری سرش رو پایین آورد و چند دور توی اتاق چرخید.

این زمان، کسی با صدای آروم جمله ای گفت: "اون ولی از اداره ی شهری......"

این افراد نسبت به وظایفشون سهل انگار بودن، و قوانین رو واسه کمک به دوست و آشناهاشون عوض میکردن، رو جرماشون سرپوش میذاشتن، و ازشون پولای اخاذی جمع میکردن، البته که دستاشون تمیز نبود، ولی پول گرفتن و بستن دهناشون یچیز بود، شخصا دست به کار شدن برای آدم کشتن یچیز دیگه ای بود، اکثریت افراد این اتاق حتی خودشون رو درگیر مسائل کاری خاص نمیکردنی، فقط تا جایی بود که چشم و دهنشونو میبستن و تظاهر به مطلع نشدن میکردن، میشستن و منتظر حق السکوتشون میموندن، وقتای عادی که هنوزم باید میرفتن سرکار میرفتن سرکار، و وقتیم باید حقوق میگرفتن حقوقشون رو میگرفتن، تو بهترین حالت یکم درآمد خاکستریشون بیشتر میشد، گهگداریم واسه تعاملات اجتماعیشون به "مکان های تفریحی" رفت و آمد داشتن، هیچکسی خودشو خیلی شرور نمیدونست—بعلاوه تحت تاثیر بینش سه گانه ی وانگ هونگ لیانگ، اونا هم به اتفاق فکر میکردن، مردن چندتا فاحشه و گانگستر کوچولو اهمیتی نداره، و نسبت به زیردستا و همکاراشون؟ اون زیاده روی بود. (درآمد خاکستری به درآمدی اشاره داره که خارج از محدوده ی نظارت و کنترل دولته

بینش سه گانه انسان: جهان بینی، ارزش ها، بینش فلسفه زندگی.)

یه جفت چشمِ پوشیده نشده زیر پیشونیشون درمیاد، و وقتی صاف یا به بالا نگاه میکنن، معمولا فکر میکنن چیزایی که میبینن آدمن.

وقتی به پایین نگاه میکنن، معمولا فکر میکنن چیزایی که میبینن حیوون و دام هستن—اونا کسایین که هیچ قدرت و نفوذی ندارن,کسایی که کورکورانه جریان رو دنبال میکنن,کسایی که تقلا میکنن و دنبال نجاتن,کسایی که پیر ضعیف مریض و ناتوانن، اکثرشون متعلق به این دسته ن.

آدمی که به حیوونا نگاه میکنه، فکر میکنه اونا هم گرم و سرد شدن هوا و لباس گرم پوشیدن و شکم سیر داشتن رو میفهمن، ولی فقط همین و نه بیشتر از این، همشونم اگه بمیرن خب پس مرده ن. بهرحال، اصطلاحی هست که میگه "مسئله ای که جون آدمی توش درگیر باشه از اهمیت والایی برخورداره"، و زندگی بقیه، اون مسئله ای نیست که جلوی بهشت رو بگیره.

مردن یدونه چن ژن تصادف و اشتباهه، مردن یدونه لو ونژو، اون ولی مسئله ی بزرگیه—همه کم و بیش همچین ذهنیتی داشتن، و فقط کاپیتان هوآنگ که دل خرس و جرعت پلنگ داشت، بطرز غیرمنتظره ای یه شخصیت برجسته بود.

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now