چپتر 101؛ ورخاوینسکی 11

203 33 31
                                    

هرچی تابو بودن چیزی بیشتر باشه، وقتی که آدم به تهش میرسه جذابیتش هم براش بیشتر میشه

****

"شیا شیائونن؟ من همین یکم پیش بهش سر زدم، هنوز بیدار نشده بود." افسر جنایی ای که مسئول نگهبانی تو بیمارستان بود تازه غذا خوردنش رو تموم کرده بود، و بی عجله و با آرامش به سمت بخش بستری میرفت، "چیشده رئیس؟ مگه نگفته بودی چندروز بگذره، و صبر کنیم تا وضعیت روانی این بچه خوب بشه تا ازش سوال کنیم؟"

از توی تلفن صدای بوق تیز ماشین به صدا دراومد، لو ونژو خیلی سریع گفت: "شیا شیائونن شاهد نیست، اون یکی از مظنونینه، حواست حسابی بهش باشه!"

"ها؟ کی؟ تو گفتی شیا شیائونن یه......"

صدای افسر جنایی با باز کردن در اتاق بیمار به یه توقف ناگهانی ختم شد.

توی دل لو ونژو خالی شد.

"رئیس، شیا شیائونن غیب شده!"

لو ونژو پا روی پدال گاز کوبید.

"شیا شیائونن اهل همین شهره، اسم پدرش شیا فی هست، سرطان ریه داشت، و هیچوقت نتونسته بود کار مناسبی بیرون پیدا کنه، قبلا با کارهای پاره وقت مراقبت از دکه های مردم درآمد ناچیزی درمیاورد، و چندسال پیش از دنیا رفت، مادرش طی سال ها مراقب مریض و کل خانواده بود، احتمالا یکم افسرده شده بود، و برای مدتی همه چیز رو سخت میگرفت، که با پریدن از ساختمون خودکشی کرد و مرد." فی دو تلفن رو روی بلندگو گذاشته بود، و صدای تائو ران از طریق سیگنال ها به گوش میرسید، "ارزیابی های این دختر از بچگی تا بزرگ شدنش اساسا 'باهوش' و 'درونگرا' بودن، سوابق تحصیلیش هم همیشه خیلی متعادل بودن، از اونجور دخترای دانش آموز بود که حتی موقع مریضی هم به مدرسه میرفت و تو تعطیلات هم لباس فرم مدرسه رو میپوشید، درباره ی همچین بچه ای، درس خوندن و رفتن به یه دانشگاه خوب، تنها راه فرار برای تغییر سرنوشتشه."

"خانواده ش با پرونده ی 327 اون سال و لو گوشنگ ارتباطی داشتن یا نه؟"

"نه، از مردم معمولی بودن، بجز اینکه خانواده ش یکم فلاکت بار بود، هیچ چیز خاص دیگه ای نداره، این سه نسل هیچکدومشون به لینهواشن نرفتن، حتی بستگانی هم اون سمت ندارن، نه میفهمم اون چطور لو گوشنگ رو میشناخته، و نه میتونم بفهمم چه کینه ی عمیقی میتونه با فنگ بین داشته باشه، اونم تا حد کشتن و تکه کردن جسدش."

modu; silent reading (persian translation)Where stories live. Discover now